آیرین و آنیا در زندگی خود همه چیز دارند، به جز فرزند. با ورود ناگهانی مردی از گذشته آنیا، طرح آنها برای تشکیل خانواده به مسیری غیرمنتظره کشیده میشود. این اتفاق، آنها را وارد یک رابطه سه نفره پر از شور، پیچیدگی و تصمیمگیریهای دشوار میکند.
این اثر سینمایی به بررسی هفت دهه جهل، ظلم و رنج ج.ن.س.ی در اتحاد جماهیر شوروی میپردازد. فیلم با اتکا به گفتهها و تجربیات اولین س.ک.س.و.ل.و.ژ.ی.س.ت شوروی و شهادت بازماندگان اوکراینی، سرکوب شدید بیان ج.ن.س.ی و گسترش استثمار و سوء استفاده در آن جامعه را نشان میدهد.
خانواده ثروتمند و مذهبی ایدن، در مهمانیهایشان به مهمانان منتخب فرصتی برای تغییر زندگی میدهند؛ فرصتی که ممکن است برای برخی رؤیا و برای برخی دیگر کابوس باشد.
این داستان، روایتگر زندگی دو نوجوان هممحلهای است که یکی قربانی و دیگری آزارگر بوده و به دلیل قلدریها و آزارهایی که تجربه کردهاند، به دشمنان سرسخت و آشتیناپذیر یکدیگر تبدیل شدهاند. پرسش اصلی داستان این است که «شما برای دشمنتان چه میکنید؟»
داستان درباره یک زن بازرگان موفق است که به طور تصادفی به جای اقامتگاه لوکس، در خانهای روستایی در کوههای کارپات ساکن میشود. او که به تجمل عادت دارد، باید خود را با این زندگی جدید وفق دهد. پیچیدگی زمانی آغاز میشود که صاحبخانه، یک نظامی، به طور غیرمنتظره بازمیگردد و آنها مجبور به زندگی مشترک میشوند.
پنج زندگی در یک سری از برخوردهای گذرا به هم پیوند میخورند. در این میان، هر تجربه به منزله یک اعتراف است و هر لحظه اوج، آینهای برای انعکاس درون آنهاست.
"تعمیرکاری که تمایلی به دخالت در ماجرا ندارد، ناخواسته مجبور به مقابله با نیروی اهریمنی میشود. این اتفاق زمانی رخ میدهد که سرپرست خوابگاه دختران دانشجو (سوروریتی) دروازهای دوزخی را میگشاید و در پی آن، تمام دختران دانشجو توسط شیاطین تسخیر میشوند."
نگاهی نوستالژیک به یک پدیده رسانهای اسپانیایی در اوایل دهه ۲۰۰۰، که دنبالکنندهٔ اوجگیری و شهرت خوانندهای به نام یوریِنا (Yurena) (که آن زمان با نام تامارا شناخته میشد) و مسیر او برای تبدیل شدن به یک نماد فرهنگی پاپ با آهنگ موفقش «عوض نشدم» (No cambié) است.
بومی در تلاش برای کمک به سادوو برای رهایی از همسر دومش که زندگی او را مختل کرده بود، با پاریس روبرو میشود. او نمیدانست که پاریس و سادوو علاوه بر ارتباطشان با یکدیگر، با رویدادی آسیبزا در گذشته بومی نیز مرتبط هستند.
پس از اعلام بهبودی کامل از سرطان، چیسوم آگو سفری را برای پیوستن دوباره به مردی که زمانی دوست داشت و فرزندی که رها کرده بود، آغاز میکند. اما با فاش شدن رازهای مدفون، او متوجه میشود که گذشته بسیار پیچیدهتر و خطرناکتر است.
سه راهبهی شجاع که توسط مردانی بیرحم مورد ستم واقع شدهاند، برای گرفتن انتقام، لباسهای مذهبی خود را با سلاحهای قوی عوض میکنند و شخصاً به اجرای عدالت میپردازند.
در روز ولنتاین سال ۱۹۹۳، تیم ملی راگبی زنان ایرلند برای اولین بار در تاریخ خود، در زمین بازی ادینبورگ در برابر تیم اسکاتلند قرار گرفت و با این کار، تاریخساز شد.