مردی متوجه میشود که مبتلا به سرطان ریه شده است و سه ماه بیشتر زنده نخواهد بود . او به طور تصادفـی در روزنـامه ، مقاله ای را درباره آسایشگـاهی که بیمارانی که روز های آخـر عمر خود را در آنـجا می گذرانند را می بیند و به آنجا می رود ...
یک هکر کامپیوتری بنام «لیزبت» و یک خبرنگار بنام «میکائل» در مورد یک باند قاچاق دختران تحقیق می کنند. در همین جریان لیزبت به سه قتل متهم می شود و از این رو می گریزد، در حالی که میکائل سعی دارد بیگناهی او را ثابت کند.
یک دی جی رادیویی/سرگرمکننده 30 ساله، ناگهان متوجه میشود که ممکن است پدربزرگ شده باشد. دختر جوانی که ادعا میکند دختر اوست، به همراه نوزادش به دیدنش میآید.
ویل هیز مرد سی ساله ای است که در منهتن نیویورک زندگی می کند . او یک دختر ده ساله به اسم مایا دارد و از همسرش طلاق گرفته است . دخترش مایا سوالهای زیادی از او در مورد زندگی قبل از ازدواجش دارد و دوست دارد بداند والدینش چگونه با هم آشنا شده و به هم علاقمند شده اند . داستان ویل از سال 1992 شروع شده که بعنوان یک سیاستمدار بلند پرواز به نیویورک رفته تا در مبارزات حزبی فعالیت کند . در آنجا او با دوست صمیمی اش راسل آشنا می شود که از لحاظ سیاسی با یکدیگر هم عقیده هستند و همچنین در مدت این سالها با سه زن با خصوصیات اخلاقی بسیار متفاوت در ارتباط بوده است . ویل می کوشد تا ...
همراه با نسخه دوبله فارسی و سانسور شده ( دو زبانه )
CC
نسخه زیرنویس چسبیده
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 26 جایزه و نامزد دریافت 110 جایزه دیگر.
«مایکل کلایتون» (جرج کلونی) که قبلا قمارباز قهاری بوده است، از طرف یک شرکت مهم در نیویورک به عنوان وکیل استخدام میشود. کلایتون در طی یک ماجرا متوجه فعالیت های دیگر شرکت می شود و درصدد سامان بخشیدن به اوضاع بر می آید...
دو دوست صمیمی، در آستانه 18 سالگی، در جریان یک جنگ بین دو باند رقیب مواد مخدر، چیزهایی در مورد گذشته پدران گمشده خود کشف میکنند که باعث میشود دوستی آنها از هم بپاشد. Acerola متوجه میشود که پدرش یک قاچاقچی مواد مخدر است، در حالی که Laranjinha متوجه میشود که پدرش یک پلیس مخفی است. این کشفها باعث میشود که آنها از یکدیگر متنفر شوند و دوستی آنها برای همیشه از بین برود.
در نوامبر سال ۱۹۷۰ تمامی تیم فوتبال به همراه مربیان دانشگاه مارشال در یک سانحه ی هوایی جان باختند. در بهار همان سال به مربیگری “نیت رافن”، بازیکنی که بخاطر مریضی اش پرواز مرگبار را از دست داده بود دانشجویان برای متقاعد کردن شورای حکام، متحد شدند. رئیس دانشگاه”دان دد من” می بایست مربی جدیدی را پیدا کند و بعد از آن می بایست بازیکنان جدیدی را بیابد…
«پارک هیه – بونگ» (هیه – بونگ) در کناره ی رودخانه ی هان درسئول اغذیه فروشی کوچکی را اداره می کند و با دو پسر، یک دختر و نوه اش زندگی می کند. یک روز هیولایی از اعماق رودخانه بیرون می آید و نوه ی خانواده را می رباید. همه ی اعضای خانواده بر آشفته و درمانده هستند ولی هنگامی که می فهمند نوه زنده است در پی نجات او بر می آیند...
این فیلم که براساس داستان واقعی است ، دربارهی یک مرد بیکار به نام دیوید گری است که در خانهی تعطیلاتی والدینش در آرامونا زندگی میکند. او با چندین اسلحه، از جمله یک تفنگ نیمهاتوماتیک، به خشم و عصبانیت مبتلاست. در بعدازظهر روز ۱۳ نوامبر ۱۹۹۰، او با پدر خانوادهای که در همسایگیش است به نام گری هولدن دعوا میکند و سپس با تفنگش هولدن را میکشد. دختران کوچک هولدن، شیکیتا و جاسمین، و دخترخالهای به نام روا شاهد قتل هستند و فرار میکنند...
40 سال قبل "دان هاسکینر" به دنبال بهترین استعدادهای موجود بود,سفید پوست یا سیاه پوست.7 سیاه پوست و 5سفید پوست تیمی افسانه ای بین سالهای 1965-66 را تشکیل دادند.اما مردم شروع به تمسخر آنها کردند.به همین دلیل آنها تصمیم گرفتند با هم جام قهرمانی را تصاحب کنند...
یک شاعر و یک دانشجوی هنری عاشق یکدیگر میشوند، اما اعتیاد آنها به هروئین رابطه آنها را نابود میکند. آنها در چرخهای از فراموشی، خودتخریبی و ناامیدی گرفتار میشوند.
سامانتا ویلکینز در کودکی قدرت های ماوراءالطبیعه خود را کشف می کند. او همچنین متوجه می شود که خانواده ای دارد که از وجود آن بی خبر بوده است. این خانواده ریشه های شومی دارند و سامانتا باید با این موضوع کنار بیاید.
این فیلم داستان دیشا را دنبال می کند که او برای نجات جانش می دود و برای فرار از خطر و گرفتن بزرگترین امتیاز زندگی اش به یک غریبه مرموز وابسته می شود ...