داستان در اوایل دهه 1950 رخ میدهد. سیسیلیا، دختر پانزده سالهای که یتیم است، به دلیل تعرض سرپرست پرورشگاه باردار میشود. برای پنهان کردن بارداری، او را به خانهی ایدا میفرستند؛ زنی که بهشدت مشتاق فرزندخواندگی است و در یک عمارت دورافتاده به همراه آلما، خدمتکار قدیمیاش زندگی میکند. در طول اقامت سیسیلیا...
یک کارمند کوشا و جدی شهری و یک موجسوار خونسرد و بیخیال، هر دو وارث یک شرکت، وقتی در اتاق هیئت مدیره گرد هم میآیند و همکاری میکنند، میبینند که وجوه مشترک بسیاری دارند.
هیرایا، زنی مرموز که حافظهاش را از دست داده، در روستایی گرفتار سوءاستفاده اهالی میشود، اما گویی سرنوشت، بدبختی را برای کسانی که به او ظلم میکنند، رقم میزند.
آزی و دکس هر دو رقابت میکنند تا شاگرد اول دوره خود شوند، اما دکس همواره از آزی عقبتر است. دکس برای منحرف کردن تمرکز آزی، نقشهای میکشد تا او را عاشق خود کند، اما این نقشه میتواند دو سر داشته باشد.
کنگو پس از مرگ ناگهانی نامزدش سایوری غمزده میشود، اما با کمک یک شمن به نام ساتوشی، روح سایوری را میبیند و دوباره با او زندگی میکند. سایوری با وجود اینکه روح است، بسیار زیبا و دوستداشتنی است.
زمانی که رومینا از خیانت همسرش باخبر میشود، برای حل مشکل به سراغ رمال شهر میرود و از او معجون عشق میگیرد. اما به نظر میرسد این معجون روی همه به جز همسرش اثر میگذارد.
هانا که برای مراقبت از همسر بیمار یک رهبر آمیش استخدام شده، به رابطه ای پنهانی با او دچار می شود. پس از مرگ مشکوک همسر این مرد، هانا متهم به قتل شده و برای اثبات بی گناهی خود تلاش می کند.
یک زوج هم.ج.ن.س.گ.را پس از سالها تلاش مشترک، خانه و مزرعهای را ساختند. اما مرگ یکی از آنها و نبود شناسنامه قانونی، باعث شد خانوادهی مرد متوفی، تمام داراییهای آنها را تصاحب کنند. حالا، شریک بازمانده برای پس گرفتن حقش میجنگد.