یک خانواده سعی میکنند با بازگشت به مزرعه دوران کودکی پدر، از شیوع زامبیها فرار کنند و با محکم کردن آن، از ورود "مردهها" جلوگیری کنند. افسوس که وحشت و آسیبهای روانی در خانه اجدادی به اندازه بیرون از دروازهها وجود دارد.
بعد از یک حادثه غمانگیز که جان والدین لزا را گرفت، او دیگر نمیتواند راه برود و روزهایش را صرف ترول کردن ویدئو بلاگرها میکند. وقتی او شاهد یک قتل آنلاین میشود، پلیس آن را شوخی میگیرد و این بر عهده لزا میافتد که قاتل را پیدا کند.
دنی ترجو، بازیگری که به تازگی از زندان آزاد شده بود، به سراغ یک ساحره مکزیکی رفت و از او خواست تا با جادوی خود، دوستان قدیمیاش را دوباره زنده کند. هدف ترجو این بود که با کمک این دوستان، مزرعه زنی را از چنگال یک ارباب بیرحم مواد مخدر نجات دهد.
نیک کراس پس از مرگ مشکوک همخانهاش، بهطور اتفاقی فرقهای از گرگنماها را بیدار میکند. او به همراه سه غریبه باید با ارباب گرگها مبارزه کند تا از تبدیل شدن به یکی از آنها جلوگیری کند.
در سال ۱۸۹۹، در شهر بک کریک، ساکنان در ترس و وحشت از قاتلی به نام قاتل بک کریک زندگی میکنند. کلانتر تصمیم میگیرد گروهی متشکل از نه شکارچی جایزه را برای ردیابی و نابودی این قاتل بیرحم برای همیشه جمعآوری کند.
یک نوجوان که توانایی وارد شدن به رویاهای دیگران را دارد، متوجه میشود روحی تاریک در خوابها جان مردم را میگیرد. او به سرعت پی میبرد که این اتفاقات با مرگهای مرموزی که در دنیای واقعی رخ میدهند، ارتباط دارند.
داستان حول محور یک زن مرموز فراری و یک مأمور کاربلد که مأمور دستگیری او شده میچرخد. سرنوشت این دو به هم گره میخورد و با بالا رفتن خطر تعقیب و گریز، به سمت یک فاجعه بزرگ سوق داده میشوند.
هنگامی که یک رهبر مرموز حکومت خود را در زندان بزرگ و ترسناک پلتفرم، که مجرمان مختلفی را در خود جای داده است، آغاز میکند، یک ساکن جدید، درگیر نبرد علیه این روش بحثبرانگیز و مبارزه با سیستم تغذیه وحشیانه میشود، اما…
این داستان درباره یک خانواده به ظاهر معمولی است که رازی تاریک دارند: آنها خونآشام هستند. با وجود میل طبیعیشان به خون، آنها تصمیم میگیرند از نوشیدن خون خودداری کنند؛ اما روزی رازشان فاش میشود.
گروهی از خلافکاران در شب هالووین به دنبال ارتکاب جرم هستند، اما به جای موفقیت، با یک دشمن قدرتمند و ماورایی مواجه میشوند که انتقام کارهای بد آنها را میگیرد.
در دهه 1930 در اوکلاهما، در میان طوفانهای گرد و غبار وحشتناکی که منطقه را فرا گرفته بود، زنی به شدت معتقد بود که یک نیروی شیطانی خانوادهاش را تهدید میکند.