خانواده هالیس در یک تالار تشییع جنازه زندگی میکنند و آن را اداره میکنند. آلیسون، خواهر خانواده هالیس، با مردان مختلف ملاقات میکند و آنها را به خانه میآورد تا برادرانش آنها را به قتل برسانند و برای شام میل کنند.
هنگامی که گروهی از فارغ التحصیلان زیبا از دبیرستان Sunnydale دعوتنامههایی را برای ملاقات مجدد در دانشگاه خود دریافت میکنند، پیامدهای قتل حلنشده در شب امتحانی آنها زمانی که یک قاتل ناشناس شروع به کشتن گروهها یکی پس از دیگری میکند، به سراغشان میآید...
در حالی که آنجلا بر خودکشی مادرش غلبه می کند، نوار ویدئویی دریافت می کند که در آن مادرش قربانی یک قاتل نشان داده می شود. حالا، او باید قبل از تبدیل شدن به هدف بعدی محتاط بماند...
یک بازیگر سالخورده موافقت میکند تا در یک «فیلم هنری» شرکت کند تا بتواند از کسبوکار جدا شود، اما متوجه میشود که برای ساختن یک فیلم با موضوع پدوفیلیا و نکروفیلیا دعوت شده است.
”از تنهایی نترس” بازسازی فیلمی تلویزیونی با همین نام در سال 1973 است. فیلمی در مورد خانه ای جن زده که موفقیتش را مدیون کارگردانی هوشمندانه Troy Nixey است که توانسته با استفاده از عناصری مناسب، فضایی رعب آور را در مقابل چشمان تماشاگر قرار دهد. عناصر وحشتی آوری که گویی خود را به آرامی از پرده جدا کرده و بر دیوارهای سالن سینما شروع به خزیدن میکنند. “از تنهایی نترس” نیازی به صحنه های غافلگیرکننده ای که مخاطب را از جای بپراند ندارد. بلکه روند داستان چنان وی را در صندلی خود فرو میبرد که تا مدتی بعد از تماشای فیلم نیز ترس را در دورنش احساس میکند. با این وجود، فیلم ضعفهایی نیز دارد که باعث میشود نتوان آن را در رده کارهای شاخص ژانر قرار داد...
این انیمیشن برگرفته از بازی Dead Space ساخته شده است و به آغاز این داستان میپردازد سفینه ایشیمورا سنگ های با ارزش را از سیارات کنده و به زمین می آورد در طی یکی از ماموریت ها به سنگ عجیبی برخورد میکنند...
در جنگل های دورافتاده ایالت نیویورک، دیوید و کلر پو در حال تلاش برای زندگی خوب هستند. با این حال، رفتار عجیب فرزندان دوقلو آنها ممکن است خانواده را از هم بپاشد...
هنگامی که سارا دانشجوی سال اول دانشگاه برای اولین بار به محوطه دانشگاه می رسد، با هم اتاقی خود، ربکا، دوست می شود، غافل از اینکه دختر به طور خطرناکی به او علاقه مند شده است...
در پس زمینه قتل های وحشتناک و بچه ربایی، یک قبیله از وحشی های آدمخوار که از سال 1858 ساحل شمال شرقی را گرفتار کرده اند، به دنبال یک خانواده بی خبر و دختر بچه بی گناهشان هستند. آیا آنها آنچه را که برای زنده ماندن لازم است دارند؟..
دانا با زیستشناسی مشکل دارد. یک سفر میدانی اضافی گروه او را به باتلاق بزرگ غمانگیز میبرد. بدون اینکه آنها بدانند، یک قاتل آدمخوار در نزدیکی کمین کرده است که تهدیدی بزرگتر از حیات وحش باتلاق است.
موریس پسر جوانی است که می تواند با مرده ها - برادر دوقلویش، ژاک که در بدو تولد کشته شد - ارتباط برقرار کند. اما ژاک نمی خواهد به زندگی بازگردد: او می خواهد والدینش در زندگی پس از مرگ به او بپیوندند...