داستان در مورد یک مزرعه دامداری است که حیوانات مختلفی در آن زندگی می کنند.تا اینکه یک روز اطلاعیه ای در این مزرعه نصب می شود با موضوع اینکه این ملک به تصرف اشخاص خاصی در آمده است. در همین بین سه گاو که در مزرعه زندگی می کنند تصمیم می گیرند برای حفظ مزرعه با مالکین جدید مزرعه درگیر می شوند...
«راجر سانسن» ( کمبل اسکات ) بعد از اینکه با معشوقه و همینطور رئیس کاری اش بهم میزند، به همراه برادر زاده ی نوجوان اش ( جسی آیزنبرگ ) در شهر به دنبال برقراری ارتباط با دختری جدید است...
یکی از افراد یاکوزا که فردی سادیستی-مازوخیستی بنام «کاکیهارا» است، به دنبال رئیس گم شده اش می گردد، که در این بین به قاتلی روانی بنام «ایچی» بر می خورد و …
«الویس پرسلی» ( بروس کمپبل ) در سنین پیری در خانه سالمندان شرق تگزاس به سر می برد. او با «جک» ( اوسی دیویس ) پیرمرد دیگری در خانه سالمندان بنام «جک» که فکر می کند رئیس جمهور «جان اف. کندی» است، آشنا می شود و ...
«هوبرت» (ژان رنو) یک پلیس فرانسوی خشن است. بعد از اینکه بخاطر روش هایش به مدت ۲ ماه از کار برکنار می شود، به ژاپن میرود. او در آنجا هم کلاسی سابقش را بهمراه دختر خردسالش می بیند، که هرگز از بدنیا آمدنش هم خبر نداشته است…
يکي از غول هاي رسانه اي از دنيا مي رود و دارايي او به يکي از خويشان دورش، «لانگ فلوديدز» (سندلر)مي رسد. اما «لانگ فو» جواني ساده دل، شوخ و شنگ و مقداري خل و چل است که از شهر کوچکي مي آيد و حالا در نيويورک مي خواهد به سبک خودش، کارهاي بزرگي صورت بدهد …
يک کارگردان مجبور مي شود با همسر سابقش، که به خاطر رئيس استاديو به او خيانت کرده بود، کار کند. اما روز قبل از آغاز فيلم برداري او بينايي اش را به صورت موقتي از دست مي دهد و ….
دو مرد در دهه 1890 در انگلستان از نام مستعار "ارنست" استفاده می کنند.این ماجرا به خوبی پیش می رود تا اینکه هر دوی آنها عاشق زنی می شود که از آن نام استفاده می کند و...…
«جیک وایلدر» بعد از بهم زدن رابطه با دوست دخترش، با دوستانش شرط می بندد که می تواند یک دختر زشت بنام «جینی بریجز» را تبدیل به ملکه مجلس رقص دبیرستان بکند و …...
گروه "شرکت معماها" که اعضای آنها فرد ، دافنه ، ولما ، شگی و يک سگ به اسم اسکوبی است و کارشان قبلاً حل معماهای جنايي و تبه کاری بوده مدت دو سال است بخاطر اختلافات از هم جدا شده اند . تا اينکه هر کدام جداگانه دعوت نامه ای می کنند تا برای گذراندن تعطيلات بهاری به جزيره اسپوکی بروند...…
«الکس» (استيلر) و «نانسي» (باريمور) وقتي باخبر مي شوند که قسمت پايين يک دوپلکس قديمي خالي شده، هر دو فکر مي کنند آن چه را دنبالش بوده اند، يافته اند. اما خيلي زود پي مي برند که آپارتمان يک عيب بزرگ دارد که فکرش را نکرده بوده اند: همسايه ي طبقه ي بالاشان، «خانم کانلي» (اسل)، زني مسن است که از زندگي شان جهنمي مي سازد.....
“جسیکا استین” مجرد،موفق،روزنامه نگار و عضو یک خانواده یهودی است که در نیویورک زندگی می کنند.اما وقتی با زنی آشنا می شود متوجه می شود که خود و احساسش را به خوبی نمی شناخته…
«جی» و «باب» پی میبرند کتاب مصوری که دوستشان قبلا با الهام گرفتن از زندگی آن دو منتشر کرده، قرار است به زودی تبدیل به فیلم شده و روی پرده سینما برود. آن ها تصمیم می گیرند سازندگان فیلم را پیدا کرده و کارشان را متوقف کنند...