دو کاروان واگنی در شهر کنزاس سیتی به هم می پیوندند تا به سمت غرب به اورگان حرکت کنند. زائران در طول سفر خود با گرما، برف کوهستان، گرسنگی و حملات سرخپوستان مواجه می شوند...
جان دروری وارد شهر میشود و پس از نجات جان یک اسب، مورد استقبال مردم قرار گرفته و از او به عنوان یک قهرمان یاد میشود. مردم از او میخواهند که در مبارزه با شخص مرموزی به نام «هاوک» که سالهاست آنها را با سرقت، آتشسوزی و قتل آزار میدهد، رهبریشان کند.
اسبی گم میشود و مردی بخاطر اسب وحشی توسط سرکارگرش سرزنش میشود. کلنل باونلی به هرکس که بتواند سوار پالومینو شود مزرعهاش را هدیه میدهد. کن این چالش را قبول میکند و ...
نینا (شیرلی جین ریکرت) یک دختر آمریکایی جوان نیمه سرخ پوست است. مادر او به تازگی فوت شده است. این دختر برای دریافت میراث گران بهای مادرش باید پدر سفید پوستش را پیدا کند. واضح است که در دنیای غرب وحشی، یک دختر بی دفاع و وارث میراثی بزرگ، طعمه ی خوبی برای خلافکاران است. سم بلک (یاکیما کانوت) یکی از همین خلافکاران است که به دنبال گروگان گیری این دختر می باشد. خوشبختانه این دختر یک فرشته ی محافظ دارد؛ یک کابوی به نام کریس مورل (جان وین). او قسم خورده است که این دختر را به سلامت به پدرش برساند...
جان کاروترز، مارشال ایالات متحده، شاهد یک سرقت میشود و شریف جیک شک میکند که شاید او سارق باشد. در همین حال، یکی از شهروندان برجسته شهر در حال برنامهریزی برای سرقت از همه است.
جری میسون، جوانی اهل تگزاس، و جیک بنسون، چوپانی با سالها تجربه، با هم شریک شدند و با کشف معدن طلا، به یکباره ثروتمند شدند. اما این ثروت ناگهانی، زندگی آرام آنها را با حضور افرادی شرور و زنی مرموز، به آشفتگی کشاند.
در یک مسابقهٔ اسبسواری، افراد بد میخواهند جان وستون بازنده شود. وقتی او کوتاه نمیآید، آنها یک جور تضمین اضافه میکنند: یک سوزن سمی درست زیر زین اسبش.