لامبرت یک معتاد است. یک معتاد به رابطه ای که این کار به قیمت کار خلبانی اش تمام شد، اما او اکنون در تلاش است تا آن را از طریق یک گروه حمایتی و یک حرفه جدید به عنوان زوج درمانگر حل کند...
در یک روستای خواب آلود در ترانسیلوانیا که بیشتر ساکنان آن هشتاد ساله هستند، عشق شکوفا میشود زیرا مردان اندک باقیمانده برای جلب توجه ۲۵ بیوه با هم رقابت میکنند و داستانهایی از عشق هم رسوا و هم لطیف را برانگیختهاند.
شان، که یک آژانس تبلیغاتی در شهر نیویورک را اداره می کند، و "اوون"، یک صنعتگر و نوازنده شهری کوچک، خانه های خود را با تعطیلات عوض می کنند. میا، که برای شان کار می کند، به اوون کمک می کند تا در آپارتمان جدیدش مستقر شود...
رایدر و جولینا به تازگی دلباختهی یکدیگر شدهاند. با این حال، این رابطهی عاشقانه و پرشور، به دلیل مغایرت با قوانین جامعهی چندهمسریشان، ممنوع است. اوضاع زمانی پیچیدهتر میشود که پدر رایدر اعلام میکند خداوند جولینا را برای همسری خود برگزیده است.
در دوران رکود بزرگ، بانی پارکر و کلاید بارو در حالی که مشغول نوشیدن شکلات داغ بودند، با هم ملاقات میکنند و عاشق یکدیگر میشوند. عشق پرشور آنها به دزدی از بانک، زندان و جنایت در چندین ایالت منجر میشود و جایگاه آنها را در تاریخ تثبیت میکند.
میازاکی از نوبورو و موموس می خواهد وانمود کنند که با هم قرار می گذارند تا شایعات بد در مورد او تمام شود. هر دو در مقابل دیگران مانند یک زوج رفتار می کنند و به زودی او شروع به ایجاد احساسات برای موموسی می کند که هنوز عاشق میازاکی است...
یک تاجر بدهکار هند شرقی (کبیر بیدی) برای دختر جوانش (ناتالی پررا) مراسم ازدواج به پا می کند ، اما او در جزیره ترینیداد به یک خواننده محلی (ماشل مونتانو) علاقه پیدا می کند...
دو بچه خرخون و بی دسته و پا که تا حالا با کسی رابطه نداشتند، در زمان مَستی با هم رابطه برقرار می کنند و عاشق هم می شوند که لِسی دوقولو حامله میشود و ....
کیائو کیائو و لی زینگ یک قرارداد جدایی می نویسند و توافق می کنند که اگر تا پنج سال دیگر هر دو مجرد بودند با هم ازدواج کنند -. وقتی کیائو کیائو به عروسی لی زینگ دعوت می شود، او مصمم است عشق سابق خود را به دست آورد...