یک دانشمند ، به کمک یک عجوزه پیر و دو پسرش ، عروس های باکره را می کشد ، بدن آنها را می دزد و مایعات غده را استخراج می کند تا همسر باستانی خود را زنده و جوان نگه دارد...
یک دانشمند دیوانه پس از فرار از سان فرانسیسکو، به جزیرهای تروپیکال پناه میبرد و به دیکتاتوری خونین روی میآورد. با این حال، یک نجاتیافته از کشتی شکسته، برای نجات بومیان از چنگ او وارد عمل میشود.
یک دانشمند دیوانه که در حال انجام آزمایش های غده ای است ، با تبدیل یک گوریل ماده به یک انسان وسواس پیدا می کند ... حتی اگر این هزینه زندگی انسان را هم داشته باشد...
پائولا میمون زن نمای قبراق و سرحالی ست که اطراف آسایشگاه قدیمی و چندش آور پرسه میزند، دکتر فلچر مدیر این آسایشگاه میباشد و پائولا هر چند وقت یک بار برای به دام انداختن طعمه خود به ماهیت واقعیش ( گوریل ) باز میگردد...
دانشمندی که راهی برای افزایش عمر پیدا کرده است (او 120 سال دارد) در دوراهی قرار می گیرد: او عاشق شده است و همچنین کشف کرده است که اگر غدد جدیدی به دست نیاورد، می میرد.
دکتر ریچارد مارلو با استفاده از مراسم جادوگری و هیپنوتیزم قصد دارد همسر زیبای خود را که سال ها پیش مرده است، دوباره به زندگی باز گرداند. او قصد دارد برای این کار، عصاره ی زندگی تعدادی دختر جوان بی گناه را به همسرش منتقل کند. او این دختران را دزدیده است و در سیاه چالی در زیر عمارتش مخفی کرده است...
یک بار دیگر ، پائولا دوپری ، زن میمون ، این بار توسط یک دانشمند دیوانه و دستیار مسخ شده اش ، که همچنین آزمایشگاه زن خود را برای داشتن یک اهدا کننده خون زن می رباید ، دوباره زنده می شود. در این زمان ، پائولا مغز دارد ...