یلدا با روزبه جانباز جنگ، ازدواج کرده اما بیماری روزبه شدت گرفته و او را در یک آسایشگاه برای مراقبت و درمان بستری می کنند. یلدا اگرچه علاقه زیادی به روزبه دارد اما در مورد رابطه اش دچار تردید شده است. روزبه که در دادگستری کار می کند، پیگیر پرونده های مفاسد اقتصادی است و…
استوار خراسانی به تهران منتقل میشود و به اتفاق مادر، همسر، خواهر و پسرش نزدیک کلانتری محل خدمتش خانهای اجاره میکند که از قضا با آقا رضی همسایه میشوند. آقا رضی برای پسرش، خواهر استوار خراسانی را خواستگاری میکند و استوار خراسانی که به دنبال دزد سابقهدار محله است، اطلاع ندارد که این دزد همان برادر خواستگار دخترش است…
طاها رحمانی، دانشجوی اخراجی از دانشگاه، به عنوان راننده در یک آژانس کار می کند. او تحت تأثیر دوست صمیمی اش فؤاد و بر مبنای باورهای شان رأساً تصمیم به اصلاح جامعه و برخورد با کسانی می گیرند که مشهور به ترویج فساد هستند. فؤاد تنها راه اصلاح جامعه را در اعمال خشونت می داند و عقیده دارد جهان باید از مظاهر غفلت پاک شود. از همین رو به دوستش مأموریت می دهد تا زنی تن فروش به نام آهو شریفی را که با برادر کوچکش در محله آنها زندگی می کند، بکشد…
داش حبيب، كه با مادر بيمارش زندگي مي كند، كارش كف زني و رسيدگي به مستمندان است. او شبي ستاره را كه دختر ثروتمندي است از دست اوباش نجات مي دهد. پدر ستاره تصميم دارد دخترش را به عقد يكي از شركايش كه در آمريكا است درآورد. از طرف ديگر نامادري ستاره، زهره، با محسن، كه او را به عنوان برادرش معرفي كرده، براي تصاحب ثروت پدر ستاره نقشه مي كشند. آن دو حبيب را كه براي تأمين خرج مداواي بيماري مادرش مستأصل است اجير مي كنند تا نقش شريك پدر ستاره را بازي كند. اما با بازگشت شريك اصلي ماجرا روشن مي شود. زهره و محسن براي اجراي نقشه هاي خود ستاره را مي دزدند، اما حبيب او را نجات مي دهد، و آن دو، كه به هم علاقه مند شده اند، زندگي مشترك خود را آغاز مي كنند.
مهندس جوانی از طرف مدیر شرکت محل کارش، همراه زن باردار خود عازم مأموریت کاری به ارمنستان می شود. به تدریج زندگی آفتابی این زوج، جای خود را به روزهای تیره می دهد. حوادث عجیبی در راه است…
مسافر مورد حسن دارابی ، پسر ده ساله بازیگوش در یکی از شهر های کوچک ایران که آرزو دارد مسابقه تیم فوتبال ملی ایران در تهران را ببیند . در ادامه ،وی برای رسیدن به هدفش ، شروع به گول زدن دوستان و مردم آشنا اطرافش می کند و در نهایت، پس از ماجراهای بسیار به مسابقه در تهران می رسد .…
“اتی” که خانواده ای فقیر دارد و از خانه گریخته، همراه با دوستانش خانه ای اجاره کرده، که اجاره آن را نپرداخته و صاحبخانه قصد دارد آنها را بیرون کند. جهانگیر که در یک بوتیک کار می کند، به بهانه دادن شلوار مورد علاقه اتی به او، سعی می کند که به او کمک کند. جهان فهمیده که اتی دختری ساده دل است و فرار او به تهران و سرگردانیاش او را دچار آسیب و خطر خواهد ساخت…
تایماز جوان ترکمنی است که برای ازدواج با آی ناز طبق خواسته پدر او با “آریاچی” رقابت کرده و پیروز می شود. از سوی دیگر امجد مأمور حکومتی به همراه خان برای بدست آوردن اسب های قبیله طی نقشه ای بیماری طاعون را در میان اسب ها شایع می سازد. اهالی قبیله نیز به رهبری آتلی بای مقاومت خود را نشان می دهند اما آتلی بای با توطئه امجد و خان کشته شده و تایماز به عنوان مقصر معرفی می شود و…
حمید به دلیل تنگنای مالی ازدواجش به هم میخورد. او در جریان یک گروگانگیری به طور اتفاقی صاحب یک ساک پر از پول میشود و به همراه جوانی کر و لال فرار میکند. یکی از تبهکاران به تعقیب وی میپردازد و سرانجام حمید به ضرب گلوله وی مجروح میشود. جوان کر و لال آن مرد تبهکار را میکشد. حمید در نهایت پی میبرد که جوان همراهش، کر و لال نیست و یک دختر است که برای ناشناس ماندن خود را به کر و لالی زده است
یک دختر سالم با یک بیمار روانی ثروتمند که همدیگر را در حین رانندگی در پل پارک وی ملاقات کرده بودند، ازدواج میکند. پل پارک وی تهران برای کوهیار هدایت صرفاً بخشی از یک بزرگراه نیست، پلی است به سوی رها روانبخش، پلی که کوهیار فکر می کند با حرکت خلاف جهت روی آن به قصه عشق می رسد، اما نمی داند که سرانجام این قصه لالایی نیست…
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 82 جایزه و نامزد دریافت 45 جایزه دیگر.
سیمین (لیلا حاتمی) می خواهد به همراه همسرش نادر و دخترش ترمه از ایران برود و همه مقدمات این کار را فراهم کرده. اما نادر (پیمان معادی) نمی خواهد پدرش را که از بیماری آلزایمر رنج می برد تنها رها کند. این اختلافات باعث می شود سیمین از دادگاه درخواست طلاق کند اما دادگاه درخواستش را رد می کند و مجبور می شود که …
رضا مثقالی (پرویز پرستویی) معروف به رضا مارمولک دزد سابقه داری است که بارها دستگیر و زندانی شده، اما در آخرین دستگیری، اتهام او سرقت مسلحانهاست. رضا در حادثهای مجروح شده و به بیمارستان خارج از زندان منتقل میشود. در آنجا لباس یک روحانی بیمار را میرباید و در لباس روحانیت موفق به فرار از زندان میشود. او با مصونیتی که در لباس تازه پیدا کرده به یک شهرک مرزی میرود تا از طریق و با گذرنامه جعلی از کشور خارج شود اما به دلایلی با یک روحانی دیگر اشتباه گرفته میشود و امامت جماعت محلی را برعهده اش میگذارند...
دکتر سپیدبخت شبی موقع رانندگی فرشته ای را زیر می گیرد و دستش با لمس انگشتان فرشته زخمی عمیق برمی دارد. فردا وقتی دکتر به بیمارستان می رود، مسؤول بخش به او می گوید پسربچه ای حافظ قرآن را که بیهوش شده، اشتباهاً به بخش درمانی دکتر (زنان و زایمان) منتقل کرده اند. دکتر در بیمارستان با یکی از همکاران قدیمی اش که سابقاً میان آنها رابطه و علاقه ای بوده برخورد می کند و…
فیلم دو راه حل برای یک مسئله ، در رابطه با پسری به نام دارا می باشد که کتاب همکلاسی خود یعنی نادر را قرض می گیرد اما نادر به هنگام دریافت کتاب متوجه می شود که کتاب پاره شده است و …