در یک سفر کوهنوردی سخت، بین یک وبلاگنویس ویدیویی و یک کوهنورد، جرقههای عشق زده میشود. داستان این است که آیا این عشق میتواند در برابر سختیهای مسیر دوام بیاورد یا خیر.
دو جوان به نامهای ساتیاندر و آرتي، ازدواج خود را به شرط استخدام ساتیاندر در دولت موکول میکنند. اما آرتي پیش از تحقق این شرط، از ازدواج فرار میکند. داستان به دنبال سرنوشت این دو نفر پس از این رویداد میرود.
روت تحت تأثیر افکار یک گورو قرار گرفته و والدینش برای نجات او، متخصصی را استخدام میکنند. روت با حیله به استرالیا بازگردانده میشود و در یک کلبهی دورافتاده، دور از دیگران، تحت درمان قرار میگیرد اما اوضاع پیچیدهتر میشود.
"رام جانه" توسط پلیسهای فاسد دستگیر شده و روانه زندان می شود. پس از چند سال او آزاد شده و به خیابانها باز می گردد. او تصمیم می گیرد به بچه های محلی کمک کند تا دچار فساد نشوند و...
راهبی که به بدنساز تبدیل شده و موهبت دیدن سرنوشت مردم را دارد، با یک مأمور زن پلیس رفیق میشود و از موهبت خود برای تغییر نیروی کارما و سرنوشت او استفاده میکند...
دو دوست یک مرد به او کمک می کنند تا انتقام مرگ پدرش را بگیرد. سال ها بعد، او دوباره با دوستانش که اکنون تبهکار شده اند، متحد می شود. چیزی که آنها نمی دانند این است که او اکنون یک پلیس مخفی است...
وقتی مانوج با معشوق سابقش، نیرجا، که با مرد دیگری ازدواج کرده بود، ملاقات می کند، عشق و دلتنگی فضا را پر می کند. این دو در حالی که خاطرات گذشته را مرور می کنند، تار و پود دروغی را در مورد حال خود می بافند...
ساریکا عاشق کاران می شود، مردی مرموز که او را به جرم حمل سلاح گرم غیرقانونی متهم می کند. با این حال، در زندان، او تبدیل به یک زن انتقام جو می شود و تصمیم می گیرد تا انتقام ظلمی را که در حق او انجام شده است، بگیرد...
پریم، دوست زنباز کیشان و سانی، آنها را با زنی خیابانی به نام بابی آشنا میکند. این آشنایی، باعث میشود که کیشان و سانی دروغهایی بگویند و سوءتفاهمهایی ایجاد شود....
سیذارت و سونیا با خوشحالی با یکدیگر ازدواج می کنند تا اینکه آنا وارد زندگی سیدارت می شود. وقتی آنا کشته می شود و سیدارت خود را در دردسر عمیقی می بیند، اوضاع بدترین شکل را می گیرد...