یک دکتر مبلغ برای کمک به فقرا در روستایی دورافتاده در کلمبیا میماند، در حالی که بقیه از ترس چریکهای شورشی آنجا را ترک میکنند. با این حال، دوست سابق او به کلمبیا پرواز می کند تا او را بیرون بیاورد...
رائول، یک پورتوریکویی متولد نیویورک، یک شب با ماریا، یک زن جوان پورتوریکویی که از نیویورک بازدید می کند، ملاقات می کند. او که در نگاه اول تحت تأثیر عشق قرار گرفته است، در جستجوی این دختر زیبا به پورتوریکو سفر می کند...
دختر جوانی پس از رد شدن در امتحان توسط پدرش که یک راننده تاکسی است مجبور به یادگیری حرفه خود می شود. به زودی او متوجه می شود که پدرش نه تنها یک راننده است، بلکه عضو یک گروه نژادپرستانه است که ...
پابلو را دنبال کنید، بازیگر جوانی که آرزوی بازی در یک فیلم را دارد، اما برای پرداخت قبوض باید به عنوان یک بیمار شبیه سازی شده در دانشکده های پزشکی و در جلسات عجیب و غریب درمان های جایگزین کار کند...
یکی برای شروع یک رابطه خجالتی است و دیگری آنقدر ناآرام است که بتواند در یک رابطه بماند. آیا دوستی آنها به آنها کمک می کند تا زن مناسبشان را پیدا کنند؟..
"جرج" سرایداری 25 ساله است که سرسختانه تلاش میکند کار بهتری برای خود پیدا کند.این موقعیت با مراقبت از پدر معلولش که هفت سال پیش دچار حمله قلبی شده شکل پیچیده تری بخود می گیرد.برادر او "آنتونیو" که به زودی از زندان آزاد خواهد شد با دختری به نام "پائولا" آشنا می شود و...
یک بازیگر سالخورده موافقت میکند تا در یک «فیلم هنری» شرکت کند تا بتواند از کسبوکار جدا شود، اما متوجه میشود که برای ساختن یک فیلم با موضوع پدوفیلیا و نکروفیلیا دعوت شده است.
تولا، یک زن مجرد 31 ساله که خواهرش به تازگی فوت کرده است، تصمیم می گیرد در خانه برادرشوهرش رامیرو که کارمند بانک است و دو فرزندش زندگی کند. او کنترل زندگی آنها را به دست می گیرد و نقش همسر/مادر را بدون تعهدات جنسی یا مسئولیت های مادری بازی می کند...
یک پسر مکزیکی خود را به بروکلین به صورت قاچاق می رود با پدر گمشده اش ملاقات کند - اما هویت او به محض ورود توسط یک شیاد که به دنبال سرقت ثروت پدران است به سرقت می رود...
لوک ویلسون نقش یک شریک خوش قلب را بازی می کند که در یک هتل بازنشستگان شغلی پیدا می کند. سه تن از ساکنان مسن به او کمک می کنند تا دوستش را به دست آورد، زیرا او به آنها کمک می کند تا با فساد هتل مبارزه کنند...
مارو (ماریا دشان)، نوجوان مکزیکی دروننگر، آرزو دارد کسی او را درک کند. او روح خویشاوندی را در رومان (خوان پابلو د سانتیاگو)، پسر یک سیاستمدار محافظه کار (دانیل گیمنز کاچو) پیدا می کند که عصبانیت خود را در یک نمایش استعدادیابی مدرسه نشان می دهد...
گروهی از رقصندگان «عروسی خونین» لورکا را روی صحنه میگذارند، نمایش غمانگیزی درباره مرد متاهلی که هنوز عاشق دوست دختر سابقش است و سعی میکند علیرغم برنامهریزی عروسیاش، دوباره با او متحد شود...