خانه یک سرگرد بازنشسته در طول شورشها پناهگاهی برای غریبهها میشود. سیزده سال پس از شبی مرگبار که جان ده نفر را گرفت، یک بازمانده بازمیگردد تا تکههای حقیقت را کنار هم بچیند.
سه دوست دوران دانشگاه، با استاد خود، کیشور کومار، روبرو میشوند. استاد به آنها پیشنهاد میدهد که در منزل او اقامت کنند. سالها بعد، این سه دوست دوباره دور هم جمع میشوند تا در دوران بیماری، به استادشان یاری رسانند. در جریان این کمکرسانی، آنها ناخواسته فرصتی برای حلوفصل مسائل عاطفی زندگی خود مییابند.
یک پسر نوجوان به نام رابی عاشق دختری نوازنده ارکستر به نام گور میشود که زندگی غمانگیزی دارد. این رابطه در نهایت منجر به ویرانیهای مختلفی برای تمام عمرشان میشود.
مردی که دو همسرش همیشه با یکدیگر در حال نزاع هستند، با آمدن زنی ایتالیایی به خانهاش که مادرش او را به عنوان همسر سوم احتمالی معرفی کرده، با هرج و مرج و آشوب روبرو میشود. دو همسر فعلی او که خواهر هم هستند، در برابر این رقیب جدید با یکدیگر متحد میشوند، در حالی که اهالی روستا شاهد این کشمکش و درام هستند.
میترا، معماری که در یک شرکت بزرگ ساختمانی مشغول به کار است، برای فراهم آوردن فضای لازم جهت ساختوسازهای جدید، اقدام به تخریب یک سازه قدیمی در محل پروژه میکند. این عمل ناخواسته موجب رها شدن موجودی ماوراءالطبیعه به دنیای او میشود که به دنبال آن، آشوب و مرگ همهجا را فرا میگیرد.
زفیر، موجسواری باهوش و آزاداندیش، توسط قاتلی زنجیرهای که وسواس عجیبی به کوسهها دارد، ربوده میشود. او در قایق این قاتل به اسارت گرفته میشود و حالا باید پیش از آنکه قاتل او را طی یک مراسم آیینی به کوسهها بسپارد، راهی برای رهایی خود بیابد.
دو افسر گشت در طول یک شیفت شب با تنشهای فزایندهای روبرو میشوند، در حالی که تماسهای خطرناک را مدیریت میکنند و با شراکت پرتنش و شیاطین درونی خود مقابله میکنند.
در این کمدی معمایی قتل، چندین شیاد که ادعا میکنند پسر یک میلیاردر تازه درگذشته هستند، برای به دست آوردن ثروت او در یک کشتی تفریحی لوکس با یکدیگر رقابت میکنند.
در اواخر دهه هشتاد میلادی، گروهی از نوجوانان ساکن در محلههای حاشیهای یک شهر کوچک هندی، تحت تأثیر شور و هیجان ناشی از محبوبیت مایکل جکسون، تلاش میکنند تا از سبک رقص او تقلید کرده و بریک دنس را بیاموزند.
مادری که تازه زایمان کرده و به اختلال شخصیت مرزی (BPD) مبتلاست، باور دارد که نوزادش بعد از تولد عوض شده است. در حالی که دیگران به او شک دارند، همسرش که یک معتاد بهبودیافته است، برای یافتن فرزند واقعیشان پیش از آنکه زمان از دست برود، تلاش میکند.
آپارتمانی که یک زوج در آن زندگی میکنند، به طور ناگهانی با یک دیوار آجری مرموز احاطه میشود. آنها باید با همسایگان خود همکاری کنند تا راهی برای خروج پیدا کنند.
کالج سنت وینسنت درختی مقدس برای عاشقان در ولنتاین دارد . از طرفی، شایعاتی مبنی بر تسخیرشدگی آن توسط یک جادوگر و مرگ چند جوان وجود دارد. شانتانو، دانشجویی دلشکسته و مست، در ولنتاین به سوی این درخت میرود.