آنجل مرد جوانی با ناتوانی شناختی است که تمرین می کند تا یک ورزشکار بزرگ باشد، او در مسابقات پیروز می شود و از این طریق به شناخت و عشق پدرش خوزه سانتوس دست می یابد...
زندگی کردن و دوست داشتن در 18 سالگی، غوطه ور شدن در روزها و شب های بی دغدغه تابستان، از دست دادن ناگهانی بهترین دوستت و فهمیدن اینکه هیچ چیز برای همیشه ماندگار نیست. زمان برخوردهای سرنوشت ساز برای تولد دوباره است...
کوچه بچه هایی را که در محله اداره می کردند خسته کرد ، او تصمیم می گیرد که امور را به دست خود بگیرد. نمایشنامه اولیه آسان بود، اما بازتابی برای او نداشت...
ماچیک از پدرش برای رفتن به یک قرار ملاقات پول میخواهد. پدرش که ثروت خود را از راههای پرماجرا به دست آورده، انتظارات بالایی دارد و قصد دارد ببیند که آیا پسرش جسارت و میل به خطر کردن را از او به ارث برده است یا نه.
باربی برای شرکت در برنامه هنرهای نمایشی تابستانی به نیویورک می رود. در آنجا با باربی رابرتز دیگر آشنا می شود. علی رغم دوستی سریع آنها ، این دو مجبورند برای Spotlight Solo در میدان تایمز رقابت کنند...
گروهی از گرگینهها که به «سگهای جهنمی» معروف هستند، جنگی پنهانی را علیه گروهی از شکارچیان متعصب گرگینه به نام «گلولههای نقرهای» آغاز میکنند. سگهای جهنمی و گلولههای نقرهای در ظاهر به عنوان دو گروه رقیب موتورسوار برای دنیای خارج جلوه میکنند.
فرزند جوانی با دیسلکسی و هنرمندی، از ناامیدی سر برآورده میشود و خود را متعرّف به خواص و استعدادهایش نمیبیند، بلکه به جای آن تنها با اعتبار ناتوانیها و معلولیتهایش تعریف میکنند...
هنگامی که یک ویدیوی ویروسی از یک پاگنده منتشر می شود، یک اینفلوئنسر محبوب به ماموریتی می رود تا با پاگنده یک وی لاگ بسازد و شهرت خود را دوباره به دست آورد....
تادریک فرانک، یک مرد مزاحم، زندگی خود را می گذراند تا اینکه با دوست سابقش، تایرون، برخورد می کند. فرانک که از جان خود می ترسد، تصمیم می گیرد تا از شهر فرار کند تا اینکه از سیج لی تماسی دریافت می کند تا شوهرش را به مبلغ نیم میلیون بکشد...
سه مرد که دوستان قدیمی هستند در یک کارخانه قطعات خودرو در یک شهر کار میکنند - وقتی کارخانه توسط برخی سرمایهگذاران خارجی خریداری میشود، آنها به همراه بسیاری از کارمندان دیگر اخراج میشوند و ...