یک راهبه (استفانی سیگمن) و گروهی از کودکان یتیم، مورد آزار و اذیت روحی شیطانی قرار می گیرند که عروسکی به نام آنابل را تحت تسخیر خویش درآورده است...
اسمورفیت و برادرانش در میان جنگل های ناشناخته به دنبال دهکده اسمورف ها که در افسانه ها آمده است میگردند تا قبل از انتقام گارگامل آن را بیابند...
بچه رئیس ، اقتباسی از یک کتاب تصویری به همین نام است که توسط مارلا فارزی خلق شده است. داستان این فیلم انیمیشنی در مورد خانوادهای است که با ورود بچهای عجیب و غریب به خانهشان اتفاقات زیادی را تجربه میکنند...
داستان مردی جوان به نام آرتور (چارلی هونام) را روایت میکند که باید برای حضور در صحنه های نبرد آموزش و تعلیم ببیند ولی برای رسیدن به این هدف، در ابتدا باید راه سرنوشتش را پیدا کند. پس از سالها تلاش و کوشش، سرنوشت او را لایق دانسته تا آرتور شمشیر افسانه ای را که در سالها درون سنگ خفته است بیرون بکشد و به ظلم و ستم پایان دهد...
یک زن جادوگر یک شاهزادهٔ جوان را نفرین و او را تبدیل به یک دیو زشت میکند و به وی یک آینهٔ جادویی که او را از حوادث مطلع میکند و یک گل رز میدهد که تا بیستویکمین سال تولدش شکوفه میدهد...
سه روز بعد از ترک کریستین، آنا کارش را در انتشارات مستقل سیاتل (SIP) به عنوان دستیار شخصی جک هاید شروع میکند. او احساس خوبی درباره جک ندارد. کریستین به او ایمیل میدهد تا او را به نمایشگاه گالری دوستش، خوزه رودریگز، در پورتلند ببرد. این دو باهم به نمایشگاه میروند و آشتی میکنند. کریستین عکسهای خوزه از آنا را میخرد؛ زیرا نمیخواهد افراد دیگر این عکسها را در خانهشان داشته باشند...
داستان فیلم از جایی شروع میشود که بشریت دوران تازهای را برای کلونیسازی بر روی سیارهی مریخ شروع میکند. در زمان شروع فیلم شانزده سال از به دنیا آمدن اولین انسان بر روی سیارهی سرخ گذشته است. گاردنر الیوت از طریق ارتباط آنلاین با فردی بر روی زمین که در کولورادو ساکن است آشنا میشود. او بالاخره فرصت پیدا میکند تا با سفر به زمین مناظر و شگفتیهای یک دنیای بیگانه را تجربه کند و در این بین سعی میکند تا از هویت مرموز پدرش هم اطلاع پیدا کند...
فیلم ماجرای پدری است که برای دیدار دخترش در کالج به همراه خانوادهاش به محل زندگی او سفر می کند اما به زودی متوجه میشود که دخترش یک نامزد میلیاردر دارد که برایش دردسرهای زیادی آفریده است…
این فیلم دربارهٔ یک سفینه فضایی است که هزاران نفر را به سیارهای دور دست میبرد، اما یکی از محفظههای خوابش ایراد دارد و در نتیجه یکی از مسافران ۹۰ سال زودتر از موعد مقرر از خواب برخواسته و وقتی میبیند که به تنهایی در حال پیر شدن و مردن است تصمیم میگیرد مسافر دیگری را نیز بیدار کند…
کوآلایی به نام باستر بهترین دوستش را به استخدام خودش در می آورد تا با کمک وی کسب و کار تئاترش را از طریق میزبانی یک مسابقه ی آوازخوانی رونق بخشد...