یک سرباز سابق نیروهای ویژه در شرایط بحرانی به گروهی میپیوندد که برای روزهای سخت آمادهاند. در این اجتماع، عشق شکوفا شده و همه با هم متحد میشوند تا آیندهای بهتر بسازند.
افسانه ای است از یک برده و گلادیاتور شکست ناپذیر به نام مایلو (Milo) که در سال 79 میلادی می زیست . او دلباخته ی بازرگان زاده ای ثروتمند به نام کاسیا (Cassia) است و با زمان در نبرد است تا عشق راستین خود را , که به اجبار با سردار فاسد رومی نامزد شده , نجات بخشد . و در حالی که آتشفشان وزوو در حال فوران است و شهر با شکوه پمپئی گرداگرد مایلو در حال ویران شدن است , او باید با نبرد راه خود را به سمت نجات معشوقه اش باز کند ...
چند ساعت بیشتر به تحویل سال نو نمانده و در یکی از محلات حومه دیترویت دو مامور و یک منشی کلانتری ١٣ آماده می شوند تا کشیک خود هم چون شب های دیگر به آرامی سپری کنند. اما بارش برف سبب می شود تا آرامش کلانتری به هم بریزد. همان شب ماریون بیشاپ، رهبر یک گروه تبهکار و قاتل پلیس ها دستگیر شده و باید به زندان منتقل شود. اما اتومبیل حامل زندانی در بوران گیر می کند و مامورین اجباراً به کلانتری پناه می برند. اما گروهی ناشناس به کلانتری حمله می کنند
"آنی" به یک شهر شلوغ سفر می کند ، جایی که خود را برای هر اتفاقی در برابره همسرش آماده کرده است ، اما "آنی" هرگز نمی پنداشت که این عشق تبدیل به جنون شود ...
در راه بازگشت از پیش روانپزشک بروکلین، "ویک"، دخترش جولی و خواهرش استیسی بنزین کم میآورند. آنها بزرگراه را ترک میکنند تا به دنبال پمپ بنزین بگردند – اما در نهایت در جنوب برانکس سرگردان میشوند. یک باند جوانان تحت رهبری "آیس" سادیستی ماشین آنها را متوقف کرده و شروع به تهدیدشان میکنند. وقتی جولی با وحشت رانندگی میکند و فرار میکند، به یکی از موتورهای آنها آسیب میرساند. "آیس" احساس تحریک شدن میکند و تصمیم میگیرد...
یک مرد ساکن حومه شهر، برای خلاص شدن از شر همسر بدرفتارش، آدمربایی خودش را صحنهسازی میکند. اما زمانی که آدمرباهای واقعی برای گرفتن باج از راه میرسند، پلیس با یک تحقیق و بررسی کامل وارد ماجرا میشود.
پس از غرق شدن یک کشتی، شخصی میلیاردر بنام "الیور کویین" مفقود میشود و به مدت پنج سال همه فکر میکردند که او مرده است، اما 5 سال بعد در یک جزیرهی دور افتاده او را پیدا می کنند. او به شهر خودش یعنی "استارلینگ سیتی" نزد مادر و خواهر و بهترین دوستش برمیگردد، که بلافاصله آنها متوجه تغییر رفتار "اُلیور" میشوند. "اُلیور" با شخصیت جدیدی که پیدا کرده قصد دارد با تمام بدی ها و خلاف ها درون شهرش مبارزه کند ولی در عین حال شخصیت قدیم خودش رو هم حفظ کند...
این سریال به سبک اکشن، ماجرایی و هیجانی است. نقش اول این داستان «جک باور» در ادارهٔ CTU (واحد ضد تروریستی) مشغول به کار است و هر فصل یک روز از زندگی او را در حال مبارزه با یک نقشهٔ تروریستی بزرگ و خطرناک نشان می دهد…
گری پریش مردی خوب با گذشته ای پر دردسر است که زندگی جنایتکارانه خود را برای زندگی به عنوان یک مرد خانواده رها کرده است. اما وقتی پسرش با خشونت به قتل میرسد، عادتهای قدیمی باز میگردد و او را به یک جستجوی بیامان با اهداف اخلاقی و عواقب خطرناک میفرستد.
کارآگاه نیک برکات فکر می کرد که برای کار در دایره ی جناییِ پورتلند آمادست , تا اینکه شروع به دیدن چیزهایی کرد که توضیحی براشون نداشت . و بعد از ملاقات با آخرین بازمانده ی خانوادش , نیک به رازی که در پس این وقایع هست پی می بره . نیک مثل بقیه ی آدمها نیست , اون از نوادگانِ نسلی از شکارچی هاست که به اسم “گریم” شناخته می شن. کسانی که مسوول جلوگیری از تکثیر موجوداتِ ماورالطبیعه هستن. و این گونست که داستانِ نیک آغاز می شه , در حالی که در ابتدا نسبت به این جریان بی میله ولی در حالی که مشغول کار بر روی پرونده های جنایی به همراهِ همکارش هست به جریاناتی بر می خوره که باعث می شه با دنیای این موجوداتِ انسان نما ارتباط برقرار کنه...
سریال روایت «مایک» جوانی نابغه است که از دانشگاه اخراج شده و روزگار خود را با فروش مواد می گذراند و ناگهان در یکی از معامله های خود هنگامی که از دست پلیس در حال فرار است خود را در میان مصاحبه ای برای گرفتن یک شغل می بیند، آن شغل چیزی نیست جز دستیاری یکی از بزرگترین وکلای آمریکا «هاروی اسپکتر». با اینکه مایک هیچ تحصیلاتی ندارد اما با نبوغ خارق العاده خود هاروی را مجبور به انتخاب خود می کند اما...
کاراگاهان بخش جنایی سانفرانسیسکو، تری انگلیش و هیلدی مولیگان، بر روی دو پروندهی قتل مختلف تحقیق میکردن که متوجه میشوند هر دو مقتول به طریقی با نابغهی سیلیکونولی، اریک بلانت، ارتباط دارن...