مونیکا بعد از اینکه ترفیع شغلی را از دست داد، با اکراه راهی سفر پیادهروی سانتیاگو د کامپوستلا میشود. او شگفتزده میشود وقتی که در طول راه، آرامش درونی و یک رابطه عاشقانه احتمالی پیدا میکند.
ناچو دانشجوی درونگرا خیرونا با دو خلافکار از محله چینی های شهر آشنا می شود و در تابستان درگیر دزدی ها و دزدی هایی می شود که زندگی او را تغییر می دهد...
سزار دربان آپارتمان فردی بدبخت است که معتقد است بدون داشتن توانایی شادی ، به دنیا آمده است. وظیفه او این است که زندگی را برای همه اطرافیانش جهنم کند، ماموریتی که در آن موفقیت بزرگی دارد...
پدر آندريو آرزو دارد ،پسرش ادامه تحصيل داده و به خواسته اش که پزشک شدن است برسد تا مجبور نباشد مثل خانواده اش در کارخانه و مزرعه کار کند . شهردار شهر که قبلا از خواستگاران مادر آندريو بوده، در پي گرفتن انتقام است . پدر آندريو که خود قرباني دسيسه هاي شهردار است به شهردار پيشنهاد مي دهد که حاضر است در مقابل اقدام آنها براي ادامه تحصيل پسرش …
5 سال پس از قتل دختر 6 ساله یک مادر، او تماس تلفنی از کسی دریافت میکند که ادعا میکند دخترش است. یک پلیس بازنشسته و یک خبرنگار به او کمک میکنند. ممکن است یک گروه مخفی به نام بینام در پس تمام این ماجرا باشد.
داستان فیلم درباره نویسندی نوگرای اسپانیایی"میگوئل د اونامونو" است که پس از کودتای نظامی سال 1936 با خود و آرمانهایش روبرو می شود. او علاوه بر نوشتههای خود نقش مهمی در روشنفکری در اسپانیا داشته است و ....
اسپانیا، سال 1921، یک نظامی سابق که حالا به عنوان پلیس کار میکند از مادرید به بارسلونا فرستاده می شود تا مقدار قابل توجهی از تسلیحات نظامی که از قطار و ظاهرا توسط آنارشیست های انقلابی به سرقت رفته است را پیدا کند...
یک افسر پلیس به قتل میرسد و سوزانده میشود. دو مامور دیگر، دوست دختر و معشوقه او، به عنوان مظنونان اصلی مورد توجه قرار میگیرند. این داستان بر اساس وقایع واقعی است.
یک گروه از سارقان بسیار عجیب و غریب به کارخانه Moneda و Timbre حمله کرده اند تا کامل ترین سرقت را در تاریخ اسپانیا انجام دهند و 2400 میلیون یورو را به خانه برسانند…