نیکلاس وینتون که با نام مستعار "نیکی" شناخته میشد، یک کارگزار جوان بورس در لندن بود. او در ماههای قبل از جنگ جهانی دوم، جان بیش از 600 کودک را از چکسلواکی تحت اشغال نازیها نجات داد...
فضانوردی که به تنهایی در اعماق فضا، در لبه منظومه شمسی به سر میبرد، پس از شش ماه از سفر خود، نگران زندگیاش در زمین میشود. در این حال، موجودی باستانی که در اعماق سفینه او پنهان شده، به کمک او میآید...
آنا در یک سفر کاری، با ویل خوشتیپ آشنا می شود ، که او را با رئیسش اشتباه میگیرد.دروغ مصلحتی که او به زبان میآورد، زنجیرهای از اتفاقات پر زرق و برق، عاشقانه و فرصت را به وجود میآورد، تا اینکه ...
یک نویسندهی مشهور در رادیوی ملی اعلام میکند قصد دارد زندگیاش را پایان دهد و نویسندگان مرد میتوانند برای به دست آوردن املاکش رقابت کنند. مردان به خانهی او که در بالای کوه است میروند و در چالشهای فکری قرار میگیرند، تا آنکه یکی از آنها متوجه مقصود مایا از انجام این کار میشود.
«کاتلین ویل» (لینا اولین) سابقآ یک ستاره سینمایی بوده است که رازی را همواره در زندگی خود مخفی نگه داشته است. دختر او نیز امیدوار است بتواند جا پای مادرش بگذارد و حرفه ی او را ادامه دهد. زمانی که کاتلین تصمیم می گیرد به حرفه اش بازگردد یک فرد ناشناس سعی می کند از او اخادی کند...
کارگاه یونا لینا(توبیا زیلیا کوس) از دکتر اریک بارک(میکائیل پِرش برانت) می خواهد تا با استفاده از روش هیپنوتیزم ژوزف پسر نوجوان بازمانده از قتل عام بی رحمانه خانواده اش را به حرف آورد. دکتر بارک کم کم به نتایجی می رسد اما ناشناسی پسر خود او را می دزدد و به او هشدار می دهد در صورتی که دست از هیپنوتیزم برندارد او را خواهد کشت. کارگاه لینا با کمک دکتر بارک پی می برد که لیدیا مادر حقیقی ژوزف عامل قتل عام بوده و در این راه ژوزف را وادار به کشتن افراد خانواده اش کرده است. آنان با کمک سیمونه (لِنا الین) همسر دکتر بارک محل اختفای لیدیا -را پیدا می کنند و پسربچه را نجات می دهند اما لیدیا کشته می شود…
فیلم مرا به خاطر بسپار ، داستان رابطه عاشقانه ایست میان تایلر ( روبرت پاتینسون ) پسر جوانی که والدینش پس از خودکشی برادرش از هم جدا شده اند و آلی ( امیلی دی رایون ) دختر جوانی که شاهد قتل مادرش بوده است و …
در طی یک عمل جراحی قلب باز ، داروی بیهوشی درست عمل نمی کند و مردی که زیر تیغ جراحان قرار دارد کاملا هوشیار ، اما فلج است و نمی تواند دکترها را در جریان بگذارد و…
دختر نوجوانی به همراه خانواده اش به خانه ای دورافتاده نقل مکان می کند اما متوجه می شود که خانه جدید آنها گذشته ای وحشتناک داشته و خانواده اش را تهدید به نابودی می کند…….
داستان فیلم درباره یک خون آشام افسانه ای است به نام لستات که پس از گذشت چند دهه با صدای موسیقی راک از خواب در تابوتش برخواسته و تصیم دارد با قدم گذاشتن به جهان زندگان در قالب یک ستاره راک ظاهر شود...
دزنی به همراه دخترش مغازه شکلات فروشی جالبی را در یک دهکده فرانسوی بسیار سنتی افتتاح می کنند. افکار و روش زندگی این زن مخالف با ارزش های رایج و مرسوم در زندگی مردم این دهکده است.نفوذ و محبوبیت صاحب شکلات فروش ( با بازی جولیت بینش) در بین مردم باعث بروز تضادهای جالبی می شود و این تضادها نهایتا باعث دشمنی عمیق شهردار پرنفوذ دهکده با شکلات فروش می شود.هر چند همین لرد خشک و متحجر نهایتا چاره ای جز تسلیم ندارد....
«دین کوروسو» (جانی دپ) دلال کتابهای کمیاب است و با تهیه این گونه کتابها برای کلکسیونرهای ثروتمند روزگار میگذراند. یک میلیونر نیویورکی به نام «بوریس بالکان» (لانگلا) از او می خواهد دو نسخه دیگر از کتاب «دروازه نهم به قلمرو پادشاهی سایه ها» را که یکی در پرتغال و دیگری در فرانسه است، بیابد. در افسانه ها آمده که این کتاب با همدستی شیطان نوشته شده و به همین دلیل نویسنده اش زنده زنده در آتش سوزانده شده است. قصد بوریس این است که با مقایسه کتابی که دارد با دونسخه دیگر، نسخه اصلی را تشخیص دهد اما...
بازرس کارآگاه هولدا در حالی که باید با شریک جدیدی کار کند و در آستانه بازنشستگی پیش از موعد قرار دارد، یک پرونده قتل تکان دهنده جدید به او داده می شود.
"جورجینا" (جولیا استایلز) تازه عروسی است که همسر میلیاردرش "کنستانتین" در یک سانحه دریایی کُشته شده است. او پس از این رویداد تلخ، به بررسی زندگی شخصی همسرش می پردازد و متوجه خشونت، دروغ و قتل هایی می شود که زندگی او را احاطه کرده بودند....
شکارچیان داستان گروهی از شکارچیان افراد نازی در سال ۱۹۷۷ در نیویورک سیتی را دنبال میکند. هانترز یا شکارچیان، صدها مقام نازی را شناسایی میکنند که قصد دارند با توطئهای یک حکومت نازی جدید یا در واقع رایش چهارم را تشکیل دهند
این سریال داستان دو مامور پلیس در سال ۱۹۷۹ را روایت میکند که با قاتلان زنجیرهای درگیر هستند. هولدن فورد و بیل تنچ با بررسی قتلهای زنجیرهای و صحبت با خود قاتلان از حقیقتهای هولناکی مطلع میشوند...
داستان سریال در دهه 1970 میلادی، در شهر نیویورک میگذرد و از تجارت و کسب و کار موسیقی آن زمان پرده بر میدارد که با مصرف متعدد مواد مخدر، سوءاستفادههای جنسی و شخصی و البته دردسرها و مشقتهای دیسکوهای تازه شکل گرفته، همراه شده بود. ریچی فینسترا تهیه کنندهی ضبط و پخش موسیقی، نقش اول داستان است که در هنگام مواجه با بحرانهای سخت و نفسگیر زندگی، تلاش میکند تا با گرفتن تصمیمات درست حیاتی شرکت خود را احیا کند و خوانندگان نسل جدید موسیقی امریکایی را کشف کند. تصمیماتی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد.