"آن"، یک معلم یوگا است که در تلاش برای یافتن آرامش درونی است. با این حال، او با چالشهای زیادی روبهرو است: یک خانواده پر سر و صدا و پر انرژی، زندگی عشقی ناموفق و ناتوانی در رد کردن درخواستهای دیگران که او را مجبور میکند همیشه درگیر حل مشکلات دیگران باشد.
لینا کلامر، دختر گم شده کیتی مائورووا و ریچارد مائورووا، زنی است که پس از جعل هویت به عنوان «استر» از کمکاری هیپوفیز رنج میبرد. ریچارد متقاعد میشود که این دختر او نیست، در حالی که کتی با این باور مخالف است که شوهرش از پارانویا و توهم رنج میبرد. لینا سعی میکند آنها را از هم جدا کند و باعث ایجاد مشکلات اساسی برای خانواده میشود. اما این زوج سریعاً به گذشته تاریک و تاریخ قتلآمیز لینا پی بردند و او را تهدید کردند، لینا خشمگین میشود و «اولین قتل» خود را انجام میدهد...
کمیتهی پیوند اعضا، تنها یک ساعت وقت دارد تا تصمیم بگیرد که کدام یک از سه بیمار موجود، لیاقت پیوند قلب و ادامهی زندگی را دارد. آنها این تصمیم را با تمام مشکلات موجود، میگیرند و هفت سال بعد، با عواقب آن تصمیم سرنوشت ساز، دست و پنجه نرم میکنند...
"نلسون سانچز" تفنگدار نیروی دریایی آمریکا، سالها پیش در زادگاهش با یک فروشنده مواد مخدر درگیر شده بود، اکنون پس از گذشت چند سال به آنجا باز میگردد و عواقب آن خشونت گریبان گیرش می شود...
زمانی که یک روانشناس به نام "تام سیمور" وارد یک رودخانه می شود تا مرد جوانی را از خودکشی نجات دهد، خاطرات سرکوب شدهی گذشته اش به سراغش می آیند. "تام" متوجه می شود که این مرد جوان به تازگی از زندان آزاد شده و نیاز به روان درمانی دارد...
داستان در مورد یک بچهی پرورشی است که خودش را از تمام خانواده هایی که تابحال با آنها بوده دور نگه میدارد. تا اینکه بالاخره یک روز تصمیم میگیرد با مادر واقعی اش در سن فرانسیسکو ملاقات کند، اما...
یک وکیل جوان و بلندپرواز، مسئولیت بررسی پرونده مدیر اجرایی یک شرکت دارویی که فردی قدرتمند و بی رحم است را بر عهده میگیرد، اما در این حین گرفتار پروندهای درباره باج خواهی و فساد خودش میشود...
بعضی وقتا زندگی آنطور که ازش انتظار داریم پیش نمیرود. "پت سولاتانو" همه چیزش را باخته. خانهاش، شغلش و حتی همسرش. هم اکنون او بر بازسازی زندگیش مصمم است و میخواهد رابطهش با همسرش را درست کند ولی باید شرایط سختی را پشتسر بگذارد...
دو زوج در طول دو شب آتشزا، جایی که هر چیزی ممکن است در این داستان کمدی از بهترین دوستان، ازدواج، عشق، ناامیدی و رویاها اتفاق بیفتد، دوباره گرد هم میآیند...
یک مرد جوان مشکل دار از شهر بزرگ و همسر سابقش برای آرامش یک شهر کوچک عقب نشینی می کند. او وارد رابطه با زن جوانی می شود که دوست پسرش ناپدید می شود و تازه وارد به عنوان مظنون باقی می ماند.
جیسون بورن مبتلا به فراموشی شده است و همچنان به دنبال نشانه هایی از گذشته و احتمالاً آینده اش می باشد و به همین دلیل به مسکو، لندن، پاریس و مادرید می رود تا آنچه را که می خواهد، بیابد و این در حالی است که وی تحت تعقیب یک تروریست نیز هست.
«کاترين» (استايلز) و «رابرت تورن» (شرايبر)، ديپلمات امريکايي، کودک نوزادي را به فرزندي قبول مي کنند. اما «تورن» حقيقت را پس از چند سال و خيلي دير مي فهميد، اين که کودک، پسر بچه اي به نام «ديمين» (ديوي - فيش پاتريک)، همان ضد - مسيحي است که قرن ها پيش در کتب مقدس از آن سخن به ميان رفته است.
پس از مشکوک شدن شرکت بیمه به یک تصادف، آنها باهوش ترین بازپرس خود، "ایب هولت" را می فرستند تا هویت جسد را شناسایی کند. او متوجه می شود که قضیه مرتبط به خواهر مقتول است که با همسر و پسرش در کلبه ای فقیرانه در وسط ناکجا آباد زندگی می کنند...
"جورجینا" (جولیا استایلز) تازه عروسی است که همسر میلیاردرش "کنستانتین" در یک سانحه دریایی کُشته شده است. او پس از این رویداد تلخ، به بررسی زندگی شخصی همسرش می پردازد و متوجه خشونت، دروغ و قتل هایی می شود که زندگی او را احاطه کرده بودند....