این فیلم بر اساس رمانی از الیزابت کرین، نویسنده آمریکایی، ساخته شده است. داستان رمان درباره یک زوج میانسال با دو فرزند است که به دلیل کهولت سن والدینشان، مجبور میشوند به خانه پدری بازگردند و از آنها پرستاری کنند.
پرستاری به اسم سوست کلو که در دهکده ای کوچک زندگی میکند، رهبری مردم را برای ایستادگی دربرابر زورگویان سیاسی که به منطقه زندگی شان علاقمند شده اند برعهده میگیرد.
بر اساس یک داستان واقعی در مورد یک دختر و یک مادر، هر دو به نام ادیت بوویر بیل. داستان آنها در مستندی در سال 1975 آشکار شد که زندگی این دو منزوی را در یک عمارت 28 اتاقه رو به زوال در ایست همپتون منحصر به فرد، که 50 سال به سختی آن را ترک کرده بودند، به تصویر کشید...
«مايکل فلگيت»، جوان انگليسي مقيم منهتن، يک شرکت موفق حراج اشياي هنري کم ياب و با ارزش را مي گرداند. وقتي «مايکل» با «جينا» آشنا مي شود، بلافاصله از او خوشش مي آيد و سه ماه بعد از او تقاضاي ازدواج مي کند. اما «جينا» مي گويد که به خاطر خانواده اش، «مايکل» هرگز نبايد ازدواج با او را به ذهن خود خطور دهد. کمي بعد «مايکل» به مشکل خانواده ي «جينا» پي مي برد: «فرانک»، پدر «جينا»، يک سردسته ي مافيايي است...
هلن از شرکتی که کار می کند اخراج می شود. اکنون دلشکسته راهی آپارتمانش می شود که در آن با دوستش جری زندگی می کند. داستان فیلم دو حالت مختلف پیدا می کند: یکی حالتی که هلن به موقع به مترو می رسد و دیگری زمانی است که مترو را از دست میدهد...
زماني در آينده با آب شدن يخ هاي قطبي در اثر يک فاجعه ي زيست محيطي و اثرات گل خانه اي، همه ي خشکي ها به زير آب رفته اند و زندگي نابود شده است. معدود بازماندگان خودشان را با زندگي آبي وفق داده اند و در ايستگاه هايي روي آب زندگي مي کنند. از جمله ي آنان، «مارينر» است که روي قايقي عجيب زندگي مي کند و هنوز برخي آثار تمدن گذشته را با خود دارد...
یک وکیل جوان در یک شرکت حقوق معتبر شروع به کار می کند، اما بعد از اتفاقاتی در میابد که در این شرکت نیمه ای تاریک و شیطانی وجود دارد که او از وجود آن خبر نداشته است...
سن فرانسيسکو. «کارآگاه نيک کوران» (داگلاس) دل باخته ي «کاترين ترامل» (استون)، مظنون اصلي پرونده ي قتل ستاره ي بازنشسته ي راک «جاني» مي شود. «کاترين» زني ميليونر است و رماني نوشته که در آن جنايتي مشابه قتل «جاني» به دقت توصيف شده است...
داستان فیلم در مورد "تامی" مردی است که به علت خلافکاری های گذشته اش سه سال را در زندان گذرانده و اکنون از زندان آزاد شده است. در طول این مدت خانواده و اطرافیانش تغییرات زیادی پیدا کرده اند و "تامی" نیز به علت سابقه دار شدن دچار مشکل شده است. با این حال او سعی می کند تا به هر شکل ممکن دوباره به حالت عادی برگردد و زندگی جدیدی را اغاز کند. اما تغییرات بسیار زیاد هستند...
یک صاحب کتابفروشی مصمم در تولسا، به عنوان یک روزنامهنگار تحقیقی، به بررسی فساد محلی میپردازد. وقتی گزارشهای او ارتباطات شومی را آشکار میکند، او باید هم از خانوادهاش و هم از حقیقت محافظت کند.
سریال روایتی از رقابت و اختلافات میان دو خانواده ثروتمند در اواخر قرن نوزدهم در شهر نیویورک است. خانواده راسل که تازه به دوران رسیده هستند، سعی میکنند جایگاه خود را در جامعه بالانشین شهر تثبیت کنند. اما خانواده ون ریین که از خانوادههای قدیمی و معتبر شهر هستند، با این موضوع مخالفند و سعی میکنند مانع پیشرفت خانواده راسل شوند.
دختر جوونی به اسم جسی هست که بعد از اینکه توسط دوست پسرش بهش خیانت میشه میره تو اینترنت می گرده و می خواد به خونه پیدا کنه و اول خیال می کنه قراره با سه تا دختر زندگی کنه اما می بینه که سه نفر پسرن …
داستان این مینی سریال برگرفته از رویدادی واقعی، ظهور و قیام فمینیسم از نگاه شخصیت "فیلیس شلفلی" است که واکنشی شدید و انتقادی به کارهای صورت گرفته توسط اشخاصی چون "گلوریا استینم"، "بتی فریدن"، "شرلی کیشولم"، "بلا آبزگ" و "جیل راکلشاوس" که فمینیستهای موج دوم بودند، داشت. "فیلیس شلفلی" کمپینی به راه انداخت و این کمپین با نظریات حقوق برابری زنان و همچنین قانونی شدن سقط جنین مخالف بود. این مینی سریال نشان خواهد داد که چطور درگیری زنان بر سر قدرت، به تغییر دیدگاه کلی سیاسی و فرهنگی جامعه کمک کرده است ...
سریال" عشق بزرگ" از سه خانه در جوار یک دیگر شروع می شود، در هر یک از این خانه ها زنی خانه دار با تعدادی بچه با سنین مختلف زندگی می کنند. "بیل هنریکسون" صاحب فروشگاهای زنجیره ای لوازم ساختمانی، تنها مردی است که به این سه خانه رفت آمد دارد ، با این تفاوت که برای ورود به این خانه ها ، همیشه از یک در و یک خانه استفاده می کند، و برای ورود به دو خانه دیگر از حیاط پشتی خانه ها که به هم متصل است بهره می برد.