آيووا. «ري کينسلا» (کاستنر) هم راه همسرش، «آني» (مديگان) و دخترشان، «کارين» (هافمان) در مزرعه ي خود زندگي آرامي دارد. تا اين که صدايي از غيب به او مي گويد که اگر در وسط مزرعه اش يک زمين بيس بال بسازد، قهرمان افسانه اي، «جو جکسن بي کفش» (ليوتا)، از دنياي مردگان مي آيد و در آن جا بار ديگر بازي مي کند...
در اوکلاهاما در قرن نوزدهم، دو دختر نوجوان که عاشق داستانهایی درباره قانون شکنان هستند. سایه ای از یک باند سابق را پیدا می کنند و اگرچه ناامید شده اند، اما همچنان سعی می کنند به آنها کمک کنند تا از دست یک مارشال نیرومند فرار کنند...
"لو" یک گنگستر خرده پا است که به دختری جوان به نام "سالی" آشنا می شود.همسر "سالی" با مواد مخدری که از مافیا دزدیده است پیدایش می شود.او مواد را به "لو" می دهد تا آنها را به فروش برساند اما قبل از بدست آوردن پول آنها کشته می شود.مدتی بعد صاحب مواد مخدر پیدا شده و تهدید می کند اگر آنها بازگردانده نشوند "سالی" را خواهد کشت...
در سال 1879، لرد چلمسفورد، فرمانده مستعمره بریتانیا، برای از بین بردن جمعیت زولو، اعلان جنگ می کند. انگلیسی ها مهارت تاکتیکی زولوها را دست کم می گیرند و در دام آنها می افتند..
واحدی از مشاوران ارتش آمریکا که پیش از جنگ ویتنام، متوجه شباهت هایی بین تلاش آنها علیه ویتکنگها و نبردی که واحدی فرانسوی یک دهه پیش در همان منطقه انجام داده، می شود و...
"لاورنس دل" ژنرال خائن نیروی هوایی آمریکا از زندان ارتش فرار کرده و کنترل یکی از سیلوهای نزدیک به مونتانا را تحت کنترل خود می گیرد."دل" تهدید می کند اگر رئیس جمهور جزئیات دیداری که درست پس از آغاز جنگ ویتنام بین او و مشاوران رئیس جمهور انجام شده را فاش نکند،جنگ جهانی سوم را آغاز خواهد کرد...
مسافران یک قطار در معرض یک بیماری مرگبار قرار گرفته و قطار برای جلوگیری از گسترش بیماری قرنطینه می شود. دولت و سازمانهای دیگر در این ماجرا دخالت کرده و...
"بوفالو بیل" تصمیم دارد نمایش خود از غرب وحشی را به زودی آماده کند و "رئیس سیتینگ بول" می پذیرد در نمایش او ایفای نقش کند.اما او انگیزه پنهانی برای خود دارد که پای رئیس جمهور و "ژنرال کاستر" را به میان می کشد...
«کنتس بیانکا برومونتی» (مانگانو) از پروفسوری گوشه گیر (لنکستر) می خواهد که طبقه ای از خانه ی اعیانی اش را به دخترش، «لیتا» (مارسانی) و دوست او، «استفانو» (پاتریتسی) اجاره دهد. کنتس را یک جوان آلمانی به نام «کونرات» (برگر) هم راهی می کند. پروفسور، «ونرات» را مصاحب خود می یابد و او نیز در همان خانه ساکن می شود.
وقتی خبر می رسد که گروهی از سرخ پوستان آپاچی به رهبری «اولزانا(مارتینس) با ترک منطقه شان قصد حمله به روستاها و شهرهای کوچک را دارند، ستوان جوان و آرمان گرا، «گارنت» (دیویسن) مأمور می شود تا هم راه دو راهنما به نام های «مکینتاش» (لنکستر) و «کی – نی – تای» (لوک) و سربازانش به تعقیب آنان بپردازد…