«کامرون پو» (کيج)، قهرمان سابق جنگ، پس از تحمل هشت سال زندان به جرم قتل تصادفي يک مرد در دفاع از همسر باردار خود، حالا قرار است که آزاد شود. اما او را سوار هواپيمايي مي کنند که حامل ده تن از خطرناک ترين محکومان سيستم قضايي امريکاست و کمي بعد، هواپيما را مي دزدند...
«ارین گرنت» ( دمی مور ) بعد از جدایی از همسرش، سرپرستی دختر کوچکش را از دست می دهد. او در تلاش برای پول در آوردن، در یک کلوب شبانه بعنوان رقاص کار می کند. درگیری بین یک نماینده مجلس، و یکی از اعضای کلوب باعث می شود که فرصتی برای او بوجود بیاید تا...
دو آدم کش به نام هاي «وينسنت» (تراولتا) و «جولز» (جکسن) از طرف «مارسلوس والاس» (رامس) مأموريت مي يابند تا چمداني را که دزيده شده، از سارقان پس بگيرند و در جريان اين عمليات به طرز معجزه آسايي نجات پيدا مي کنند. «وينسنت» مأمور مي شود تا «ميا» (تورمن)، همسر «والاس» را به گردش ببرد، اما «ميا» بر اثر استفاده ي بيش از حد مواد مخدر، به حال اغما مي افتد و «وينسنت» با تلاش فراوان او را نجات مي دهد...
«ديو کاويک» (کلاين) که يک آژانس کوچک کاريابي را مي گرداند، شباهت غريبي به رئيس جمهور ايالت متحد دارد و هر از گاه در جشن هاي خيريه ي محلي، براي خنده، اداي او را در مي آورد. وقتي «رئيس جمهور بيل ميچل» (کلاين) سکته مي کند، از «ديو» خواسته مي شود که نقش او را بازي کند...
فیلم بر اساس تجربیات واقعی زندگی شاعری به نام "جیمی ساندیاگو باکا" ساخته شده و بر روی زندگی برادران ناتنی "پاکو" و "کروز" و پسر عموی آنها "میکلو" تمرکز دارد...
سروان جیک گرافتن (جانسن)، خلبان نیروی دریائی امریکا پس از مرگ مورگان مکفرسن (ریچ)، هم پروازش، بر اثر مأموریتی بد برنامهریزی شده، بر روی یک ناو هواپیمابر مستقر شده است. ̎گرافتن که به وضعیت نظامی فعلی بدبین شده، معتقد است که اگر بر جای سیاستمدارها، ادارهٔ جنگ را به دست سربازان بسپارند، پیروزی، قریبالوقوع و قطعی خواهد بود. ورجیل کول (دافو)، خلبانی بسیار با اعتماد به نفس نیز با او هم عقیده است. این دو به اتفاق، یک بمبافکن ۶ـA معروف به "مزاحم" را به پرواز در میآورند تا در مأموریتی غیر مجاز، هانوی را بمباران کنند....
در سال ۱۹۵۵, دو زن سیاه و سفید پوست در مونتگومری آلاباما در خصوص نحوهی عملکرد خود نسبت به تحریم معروف اتوبوس به رهبری مارتین لوتر کینگ، تصمیم می گیرند...
یک سرباز سابق امریکایی که در ویتنام جنگیده، وقتی در مترو مورد حمله موجوداتی شاخدار قرار می گیرد و پسر مردهاش را می بیند، به این نتیجه می رسد که زندگی گذشتهاش در جنگ آنطور که اعتقاد دارد، نیست.
جنگ ويتنام. مرد جواني به نام «اريکسن» (فاکس) شاهد قتل فجيع يک دختر ويتنامي (توله) به دست هم قطارانش است. او پس از بازگشت به امريکا عليه يگان خود شهادت مي دهد...
این اقتباس سینمایی از رمان مشهور جیمز بالدوین، داستان سفر یک خانواده از جنوب روستایی به هارلمِ "شهر بزرگ" را روایت میکند که در جستجوی رستگاری و درک هستند. همچنین داستان پسر جوانی را بازگو میکند که تلاش میکند تا رضایت ناپدری خودپسند و اغلب بیمحبتش را به دست آورد.
دو دوست مادام العمر در فیلادلفیا به عنوان ماموران DEA ظاهر می شوند تا از فروشندگان مواد مخدر کوچک سرقت کنند. این یک دلتنگی کامل است - تا زمانی که آنها علامت اشتباهی را انتخاب کنند و هدف یک شرکت بزرگ مواد مخدر شوند.
یک پسر جوان ، که به نظر می رسد یک نابغه است ، در یک شهر کوچک به همراه خانواده و دوستان خود زندگی می کند و اغلب با آنها درگیر ماجراهای دیوانه وار با چیزهایی است که او اختراع می کند می شود …