جانی ترمین به جنگ انقلاب کشیده میشود و یک وطنپرست میشود که برای آزاد کردن مستعمرات از دست انگلستان میجنگد. در این راه، او درباره زندگی و خودش چیزهایی یاد میگیرد.
وقتی "آمبروز" پسر عموی دوست داشتنی "فیلیپ" از دنیا می رود، او متوجه می شود همسر جدید او "ریچل" او را به قتل رسانده تا به ثروتش دست پیدا کند.اما وقتی او با "ریچل" برخورد کرده و عاشقش می شود، می داند که شکش را باید مخفی نگه دارد...
سوفی عاشق ادموند بود، اما پس از اینکه والدینش او را مجبور به ازدواج با اوکتاویوسِ ثروتمند کردند، ادموند آنجا را ترک کرد. چند سال بعد ادموند به همراه پسرش ویلیام به آن شهر بازگشت و آنجا بود که پسر ادموند و دختر سوفی عاشق یکدیگر شدند...
« والتر میتى » ( کى ) ، مردى ساده و معمولى ، مرتب در رؤیاهاى روزانه و شبانهاش خود را در حیطه اى قهرمان مىبیند . تا این که روزى دختر رؤیاهایش ( مایو ) را در واقعیت ملاقات مىکند و مىفهمد که او در چنگال مردمانى خبیث گرفتار آمده است .
"آلن کوئنتین" نامه های عاشقانه یک سرباز را مینویسد که در جنگ کشته میشود. آلن در ادامه با دختری زیبا مبتلا به فراموشی روبرو میشود که از پستچی ها میترسد ...
"پدر چیسهولم" کشیشی جوان به چین فرستاده می شود تا در میان مردم غیرمسیحی چین بخشی مسیحی به وجود بیاورد.او با دشمنی،فقر،انزوا و بیماری مواجه شده و او را بیشتر از پیش برای موفقیت مصمم می کند.در طول چند سال او مقبولیت زیادی بین چینیها بدست می آورد و...
« سر سایمن د کنترویل » ( لاتن ) ، اصیل زاده اى است که پدرش او را در دخمه ى قصر خانوادگى زنده به گور مىکند تا روح او پس از اثبات شجاعتش از بند زمین و زمینیان رها شود. اما سیصد سال مىگذرد و « سر سایمن » به صورت شبحى سرگردان و البته هنوز ترسو در قصر مىچرخد.
ندیمه ى جوانى ( فونتین ) در تعطیلات با «ماکسیم د وینتر» ( اولیویر ) صاحب قصر باشکوه ماندرلى آشنا میشود که همسر اولش، « ربکا »، را از دست داده است و با قبول پیشنهاد ازدواج او، بانوى تازه ى ماندرلى میشود؛ اما یاد و خاطره ى « ربکا » روى زندگیشان سایه انداخته است…
قرن نوزدهم،هندوستان.سه سرباز بریتانیایی و یک بومی باید احیای قیبله ای قاتل را پیش از اینکه آنها در سرتاسر سرزمین شروع به وحشت افکنی کنند متوقف سازند...
« ستوان مگره گور » ( کوپر ) ، عضو نیزه داران سواره نظام بنگالى چهل و یکم ، جنگجوى با تجربه اى است و افسر مافوقش ، « سرهنگ استون » ( استندینگ ) نظامى تمام عیارى در آستانهى بازنشستگى. « سرهنگ استون » میخواهد مانع از شورش طرح ریزى شده ى هندی ها شود و براى این منظور نیروهاى انگلیسى باید مانع از به سرقت رفتن مهمات جنگى توسط امیرى محلى شوند.
"ریچارد جرارد" به همراه خانواده اش نزدیک خانواده "واربرتون" مشغول کار هستند ، وقتی جرارد با "واربرتون" ملاقات میکند، او با فرده دیگری به نام "اریک" ازدواج میکند و ..