"سی دی بلز" آتشنشانی با بینی بزرگ است.او یک کارمند جدید استخدام می کند،"کربس" مردی خوش چهره."رسکانه" منجمی است که به تازگی وارد شهر شده است.او عاشق "کریس" شده و از "سی دی" تقاضای کمک می کند و...
این فیلم درباره گروهی از مردم در شهرستان برچ، کالیفرنیا است که پس از صدور جریمه برای تخلفات رانندگی متعدد، گواهینامه و امتیازات رانندگی خود را از دست می دهند.، به دستور قاضی ندرا هندرسون آنها باید در یک دوره رانندگی شرکت کنند تا گواهینامه و وسایل نقلیه خود را پس بگیرند. با این حال، معلم منصوب شده برای این دوره، معاون هنری "هنک" هالیک (جیمز کیچ)، در حال توطئه با قاضی است تا به هر قیمتی از شکست این مجرمان اطمینان حاصل کند تا..
رئیس جمهور ایالات متحده مانفرد لینک با همسر و دختر همیشه مست خود گلوریا زندگی می کند که همیشه در جستجوی یک مرد جدید است. در یک چرخش وقایع، گلوریا ربوده شده و به آفریقا فرستاده می شود...
ناشر جوانی به نام «جرج کالدول» (ویلدر) با قطار مجلل سیلور استریک از لس آنجلس به شیکاگو می رود. او در جریان این سفر درگیر ماجرایی عاطفی با «هیلی برنز» (کلی برگ)، منشی «پروفسور شراینر» (گیراش) می شود. اما خیلی زود می بیند که جسد «شراینر» از سقف قطار به بیرون پرتاب می شود و… خودش را نیز از قطار به بیرون می اندازند.
مادری که ازدواج نکرده است با یک غریبه ازدواج می کند . او اکنون برای فرزندش پدری دارد و او مجبور نیست به ارتش بپیوندد - اما ازدواج راحت آنها به زودی به یک عاشقانه واقعی تبدیل می شود...
فریزر کرین به ملاقات درمانگرش میرود و در کلیپی که به مناسبت بزرگداشت آخرین قسمت سریال فریزر (۱۹۹۳) ساخته شده، خاطرات ۱۱ سال گذشته از زمان نقل مکانش از بوستون به سیاتل را مرور میکند.
یک ژنرال چهار ستاره به نام «مارک آرو نیرد» با بازی «استیو کارل» که رؤیای مدیریت «نیروی هوایی» را در سر دارد، با برگزیده شدنش به عنوان رهبر ششمین شاخه از نیروهای مسلح ایالات متحده موسوم به «نیروی فضایی» غافلگیر میشود. مارک که مردی فداکار اما بدبین است، پس از آنکه از سوی کاخ سفید مأموریت پیدا میکند دوباره پای آمریکا را به ماه باز کند، به همراه خانوادهاش در منطقهی دورافتادهای در کلورادو ساکن میشود.
یک منتقد به جای نقد های تکراری و خسته کننده مانند فیلم، غذا، هنر و... به نقد تجربیات واقعی زندگی می پردازد که شامل طلاق، رابطه با افراد ناشناس و همه شیوه های فعالیت های جنایی است...
داستان زندگی یک پسر سیاه پوست ۱۳ ساله آمریکایی است که در محله بروکلین نیویورک زندگی میکند. داستان این سریال بر اساس زندگی واقعی "کریس راک" کمدین معروف آمریکایی نوشته شده است. "کریس" نوجوانی است با کلکسیونی از آرزوها و رویاها که بایستی از بردار کوچکتر خود مراقبت کند چرا که پدر و مادر او در بخش اورژانس کار میکنند.او می کوشد تا با وجود همه مشکلات دنیای خود را بسازد. در کنار او دوستان دیگری هم هستند که گاه در پیشبرد رویاهای دیوانه وار "کریس" به او کمک می کنند و گاه مزاحم پیشرفتش می شوند. داستان سریال خطی و ساده همراه با طنز ویژه سیاهان است. این سریال محصول سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ است و توانست با امتیاز ۸٫۱ به کار خود پایان دهد.
داستان این سریال در واقع ادامه همان سریالی است که در دهه 90 میلادی بسیار محبوب بوده است و روایتگر یک خانواده از طبقه متوسط جامعه است که همگی شاغل هستند .
این سریال بیشتر بر مشکلات خانواده ها در عصر جدید می پردازد ، زندگی با نژادهای مختلف ، سن های مختلف، اعتقادات مختلف و جنس های مختلف. در خانواده مدرن تضاد ها بیشتر از هر روز نمایان می شود و فاصله بین نسل ها بیشتر و بیشتر. همین تضاد هاست که ما را به خنده وا می دارد. در خانواده مدرن هر کس سعی می کند تا خود را با شرایط خانواده تطبیق دهد ولی هر چه بیشتر تلاش می کند شرایط کمیک تری خلق می شود…
داستان سریال "ماجراهای شوم بیلی و مندی" مربوط به دو کودک به نام های Billy و Mandy می باشد . کسانی که در یک مسابقه برای نجات جان همستر خانگی بیلی برنده شده و حالا دوستی دائمی با Reaper برقرار کرده اند . در واقع بچه ها با تقلب در مسابقه پیروز شده اند و Reaper را به عنوان برده در کنار خود دارند و از توانایی های جادویی و قدرت های ما فوق طبیعی برای رفتن با مکان های مافوق طبیعی استفاده می کند
ماجرا در مورد خانواده ای است که در نیویورک رستورانی دارند و در آنجا مشغول به کارند ولی تفاوت آنها با دیگران این است که میتوانند کارهای جادویی عجیبی انجام دهند که خیلی در کارها به آنها کمک میکند ولی با این حال پدر خانواده که به آنها این فنون جادویی را آموزش می دهد از آنها میخواهد تا تمامی کارهای خود را با جادو انجام ندهند و کسی متوجه جادوگر بودن آنها نشود...
داستان سریال در مورد دو دوست به نام های “اسکار مدیسون” و “فلیکس انگر” می باشد که پس از اخراج از خانه هایشان توسط همسرانشان، حال این دو نفر سعی می کنند با یکدیگر زنندگی بکنند، اما عقاید آنها در خانه داری و روش آنها در زندگی با یکدیگر بسیار متفاوت است…
سریال داستان پسری است به اسم "ند". "ند" ۹ سالشه که متوجه میشود توانایی خارقالعادهای دارد: میتواند موجودات مرده را تنها با یک بار لمس کردن زنده کند . "ند" اما خبر از محدودیتهای این موهبت نداره. همان روز مادر "ند" میمیرد و ند هم زندهاش میکند. یکدقیقهی بعد پدر دختر همسایه میمیرد. شب موقعی که مادرش میبوسدش، مادرش هم میمیرد. محدودیتها اینهاست: ۱- اولین تماس زنده میکند و دومین تماس جان رو میگیرد، برای همیشه. ۲- اگه موجودی را که زنده کرده ظرف یک دقیقه دوباره برنگرداند یکی دیگر به جاش خواهد مرد. "ند" البته عاشق دختر همسایه هم بوده. ۱۸ سال بعد، "ند" شده یک pie-maker موفق و منزوی. تقریبا با هیچ کس رابطهای ندارد. یه کارآگاه خصوصی به اسم "امرسون کد " اتفاقی متوجه توانایی ند میشود و با هم شروع به کار میکنند، به این شکل که "امرسون" پروندههای قتل رو پیدا میکند، "ند" هم با زنده کردن مقتول و پرسیدن چندتا سوال به حل پرونده کمک میکند. یکی از پروندهها مربوط میشود به قتل دختری روی قایق تفریحی. دختری به اسم "چارلوت چاک چارلز" دختر همسایهی "ند"، عشق دوران کودکیش که پدرش را اتفاقی کشته بود...