وقتی یک گروه از دوستان دبیرستانی در یک پارتی گیر می افتند یکی از آن ها به فکر انتقام از دوستانش می افتند و حالا همه چیز برای او آماده است تا کارهای آن ها را در دبیرستان تلافی کند و…
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 13 جایزه و نامزد دریافت 6 جایزه دیگر.
سه ستوان استرالیایی در اقدامی برای منحرف کردن توجهات از سمت افسران مافوق خود که مرتکب جنایات جنگی شده اند، دست به کشتن اسرای جنگی زده و به دادگاه نظامی فرستاده می شوند...
یک شرکت حفاری استرالیایی زمین شناسی به نام “لنس هکت” را استخدام می کند تا از زمینهایی پوشیده از تپه مورچه ها که محل احتمالی استخراج اورانیوم است نقشه برداری کند.کار او توسط چند تن از بومیان منطقه که توضیح می دهند آن مکان جائیست که مورچه های سبز رویا می بینند با اختلال مواجه می شود.بر هم زدن خواب آنها موجب از بین رفتن انسانیت می شود …
دهه 20 و 30 میلادی، نیوزیلند. “جنت فریم” در خانواده ای تهی دست به همراه تعداد زیادی خواهر و برادر بزرگ شد. او که در سنین کودکی قرار دارد با کودکان دیگر متفاوت است. او شغلی به عنوان معلم به دست می آورد اما از آنجایی که غیر عادی شناخته شد، به مدت هشت سال در یک آسایشگاه روانی زندگی کرد. اما وقتی شروع به نوشتن رمان می کند موفقیت به سراغش می آید…
1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین 9 جایزه و نامزد دریافت 10 جایزه دیگر.
«میوری یل» (کولت) از زندگی اش اصلا راضی نیست، در ناکجاآبادی به نام «پورپویز» گیر کرده و احسان می کند دوستان و خانواده، طردش کرده اند. تا این که با «روندا»ی خوش و بی خیال (گریفیتس) آشنا می شود و زندگی اش تکانی می خورد…
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 45 جایزه و نامزد دریافت 50 جایزه دیگر.
دهه ي 1950، استراليا. «ديويد هلفگات» (رافالوويچ) با وجود سن کم، نشانه هايي از نبوغ در نواختن پيانو از خود نشان مي دهد. او در نوجواني (تيلر)، به لندن مي رود تا تحت نظر «سسيل پارکس» افسانه اي (گليگود) آموزش ببيند. بعدتر «ديويد» (راش) در يکي از حياتي تري لحظات زندگي حرفه اي خويش روي صحنه از حال مي رود.
پدر دختری 13 ساله بنام ماریا می میرد، و دخترش یتیم و بی سرپرست می ماند. او مجبور می شود که پیش آقای بنجامین که یکی از فامیل های خانوادگی شان است برود. مدتی بعد ماریا خودش را در دنیایی متفاوت می یابد...
در اواسط قرن هفدهم، پدر لافورگ، كشيش ژزوئيت فرانسوي براي ترويج مسيحيت ميان سرخپوستان هورون، به همراه مرد جواني به نام "دانيل" و گروه كوچكي از سرخپوستان هورون كه چومينا رياست آن را به عهده دارد، به سوي محل سكونت قبايل هورون رهسپار مي شود. در ميان راه، "چومينا" روياي عجيبي مي بيند كه در آن كلاغ سياهي، چشمان او را از حدقه بيرون مي آورد. سرخپوستان كه از اين رويا وحشت كرده اند و از بهشتي كه پدر لافورگ براي آنها توصيف كرده، دلسرد مي شوند و او را تنها مي گذارند و به راه خود مي روند...
گروه "شرکت معماها" که اعضای آنها فرد ، دافنه ، ولما ، شگی و يک سگ به اسم اسکوبی است و کارشان قبلاً حل معماهای جنايي و تبه کاری بوده مدت دو سال است بخاطر اختلافات از هم جدا شده اند . تا اينکه هر کدام جداگانه دعوت نامه ای می کنند تا برای گذراندن تعطيلات بهاری به جزيره اسپوکی بروند...…
«سدي جونز» (مور) و «بن مورفي» (کراسينسکي) دل باخته ي يک ديگر هستند. در حالي که «بن» پيشنهاد مي دهد عروسي شان در جزاير کاراييب باشد، «سدي» آرزو دارد که در کليساي خانوادگي سنت اوگستين ازدواج کند. آن دو براي آمادگي شرکت در مراسم به سراغ کشيشکي به نام «فرانک» (ويليامز) مي روند...
یک استاد دانشگاه نیویورکی که نویسنده هم هست، «فرانی آوری» ( مگ رایان ) رابطه با یک کارآگاه پلیس ( مارک روفالو ) دارد ، پلیسی که در حال تحقیق روی یک مورد قتل در محل زندگی فرانی است و …