بازیگر، رهبر، قهرمان، خدا. مردانی از نسلهای مختلف زندگیشان را تغییر میدهند، وسایلشان را میفروشند، و هواداران را بالاتر از خانوادههایشان قرار میدهند تا به سوپراستارهای نمادین هند جنوبی احترام بگذارند...
وکیل برجسته لندنی و همسرش زندگی بعدی را با موتور سواری در مناطق روستایی هند با رولز رویس 1936 خود تعریف می کنند تا به جشنواره حقوق بشر در بنگلادش برسند...
ناندو و ویجی برادرانی هستند که در دوران جوانی توسط نامادری خود مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. ناندو، که بیمار روانی است، تصمیم می گیرد نامزد ویجی را بکشد، زیرا او را به عنوان نامادری خود تصور می کند...
کریشنا مهرا(هریتک روشن) پس از مرگ پدر و مادرش همراه با مادربزرگش در یک منطقه دورافتاده ولی زیبا و کوهستانی زندگی میکند، روهیت مهرا ۲۰ سال پیش مردهاست. کریشنا تنها است و سرگرمی خاصی ندارد تا اینکه گروهی توریست به آن منطقه میآیند در هنگام فرود چتر یکی از این گردشگرها که پریا(پریانکا چوپرا) نام دارد دچار مشکل میشود و کریشنا او را نجات میدهد، پریا در آن جا پی به قدرت خارقالعاده و فرا انسانی کریشنا میبرد. به تدریج کریشنا عاشق پریا میشود...
"شالو" مصمم است برای خود شغلی دست و پا کند به همین دلیل به کارخانه "خانا" رجوع می کند.او با پسر صاحب کارخانه "دو" برخورد کرده و تصور می کند او راننده است.آنها با لباس مبدل به کشاورزان فقیر کمک کرده و پس از مدتی عاشق یکدیگر می شوند...
لویندر سینگ، دزدی که اکنون در بازداشت به سر می برد و در معرض محاکمه قرار دارد، در مورد زندگی جنایتکارانه خود فکر می کند، در حالی که مطبوعات به این موضوع فکر می کنند که چگونه او قبل از دستگیری توانسته است از بسیاری موارد فرار کند...
جنی و شیوا دوستان دانشگاهی به دلیل سوء تفاهم راه خود را از هم جدا می کنند. اگرچه آنها عاشق هستند و می دانند که نمی توانند بدون یکدیگر زندگی کنند، اما نفس آنها مانع از اتحاد آنها می شود...