در آیندهای نزدیک که فرزندآوری به طور سختگیرانهای تحت نظارت قرار دارد، ارزیابی هفت روزه یک زوج برای کسب صلاحیت والد شدن، به یک کابوس روانشناختی بدل میگردد.
سازندگان سینما تصمیم گرفتهاند تا انیمیشن کلاسیک دیزنی، "سفیدبرفی و هفت کوتوله" که در سال ۱۹۳۷ ساخته شده است را با استفاده از بازیگران واقعی به یک فیلم سینمایی تبدیل کنند.داستان فیلم درباره شاهزاده خانمی است که برای نجات پادشاهیاش از دست ملکه بدجنس، با هفت کوتوله همراه میشود.
یونا، دختر ۱۱ سالهای است که با پدرش، جولین، مربی پرش ارتفاع، زندگی میکند. زمانی که جولین در اثر سقوطی جدی راهی بیمارستان میشود، یونا در کنار برادر بزرگترش، کای، تنها میماند.
وقتی یک تهدید باستانی، وایکینگها و اژدهایان را به طور یکسان در جزیره برک به خطر میاندازد، دوستی بین هیکاپ، یک وایکینگ مخترع، و بیدندان، یک اژدهای خشم شب، تبدیل به کلیدی برای هر دو گونه میشود تا آیندهای جدید را با هم رقم بزنند.
هنگامی که جوانی به شهر خود در مونتانای دهه ۱۸۷۰ بازمیگردد تا میراث خانوادگیاش را مطالبه کند، رازهای مدفون گذشته شهر سربرمیآورند و به خشونت دامن میزنند. او در این میان، بین یک کلانتر که مصمم به برقراری نظم است و یک غریبه مرموز که قصد ویرانی دارد، گرفتار میشود.
گورو، که هم متخصص زنان است و هم از طرفداران پر و پا قرص آیدلها، پس از شنیدن خبر وقفهی کاری ناگهانی اِی، ستارهی محبوبش، دچار شوک عمیقی میشود. او هرگز تصور نمیکند که سرنوشت، پیوندی فراتر از درک و منطق بین او و اِی رقم خواهد زد. این در حالی است که در دنیای آیدلها، دروغ ابزاری قدرتمند به شمار میرود.
کلارا، زنی رومانیایی، برای کار در آلمان فرزندش را در وطن تنها میگذارد و در آنجا مادر دو فرزند میشود؛ یکی در کنارش و دیگری در دوردستها که از او غافل شده است.
کیت که در منطقهی دنج و خوشمنظرهی "اکو ولی" زندگی میکند، علاوه بر نگهداری و آموزش اسبها، با یک غم بزرگ شخصی هم دست و پنجه نرم میکند. یک روز، دخترش، کلر، سراسیمه، لرزان و در حالی که لباسهایش آغشته به خون غریبهای است، ناگهان مقابل خانهی او ظاهر میشود.
دانشآموزانی که در امتحانات مردود شدهاند، برای ورود به دانشگاه به سهمیه ورزشی روی میآورند و رشته بوکس را انتخاب میکنند. آنها با خوششانسی مراحل منطقهای مسابقات را پشت سر میگذارند؛ اما در سطوح بالاتر رقابت، با چالشها و آیندهای نامعلوم روبرو خواهند شد.
داستان درباره "مته" است، پسر نازپرورده تاجر ثروتمندی که پدرش او را به این باور میرساند که در قرن شانزدهم میلادی به عنوان یک خدمتکار در شهری عثمانی تناسخ پیدا کرده است.
پاتریک، مردی دلخور که از ویلچر استفاده میکند، از همسایهی بداخلاق خود، رابرت که دچار قطع عضو از دو ناحیه است، کمک میگیرد تا دختر چهار سالهاش را، که تا به حال از وجودش بیخبر بوده، به خانهی پدربزرگ و مادربزرگ مادریاش در آن سوی کشور ببرد تا با آنها زندگی کند.
سه خواهر نیویوریکایی، با چالشهای طاقتفرسای زندگی مانند مادر مجرد بودن، دغدغههای شغلی و مسائل خانوادگی دست و پنجه نرم میکنند. آنها در این مسیر پرفراز و نشیب، شوخطبعی و آرامش را در سایه پیوند عمیق خواهرانهشان مییابند.
یک خرچنگگیر جوان در موقعیتی دشوار قرار میگیرد و باید بین درستی و نادرستی تصمیم بگیرد. این شرایط زمانی پیش میآید که دوستدخترش دچار آسیب شدید سر میشود و همزمان، یک خانواده رقیب در کار صید خرچنگ، به خرابکاری در تجهیزات او میپردازند.
در شهر آرام و کوهستانی رانی، راننده تاکسی فروتن، شانموغان، یک چیز را بیش از هر چیز دیگری گرامی میدارد – خودروی قدیمی امبسادور خود را. وقتی سرنوشت او را محک میزند، او باید ثابت کند که تا کجا حاضر است برای چیزی که برایش عزیز است، پیش برود.
این اقتباس صحنهای از فیلم سال ۲۰۰۵ جرج کلونی، داستان ایستادگی روزنامهنگار ادوارد آر. مورو در برابر مبارزات ضدکمونیستی سناتور جوزف مککارتی در اوایل دهه ۱۹۵۰ را دنبال میکند. این نمایش به صورت زنده از یکی مانده به آخرین اجرای خود در تئاتر وینتر گاردن شهر نیویورک پخش شد.