پس از پایان ازدواج ،دیوید سفرکاری خودش رو کنسل میکنه تا برای همسرش وقت بیشتری بگذارد . وقتی که هواپیماها به طرز مشکوکی سقوط میکنند و برج های مخابراتی دچار اختلال میشوند ، اون خودش رو به دام افتاده پیدا میکنه . زمین درحال سقوط بوسیله تهاجم بیگانه هاست . دیوید برای برگردوندن شرایط قبل از ترک خانه دست به مبارزه میزند.
در سال 1940 ، ارتش آلمان وارد خاک فرانسه میشود ، به دستور رئیس جمهور ، مردمان آنجا مجبور به تسلیم شدن و ترک آنجا به سمته ساحل میشوند ، در این میان پائول شهردار آنجا به کمک مردم می آید..
داستان از این قرار است که در تعطیلات در استانبول یعقوب و کیاسا همدیگر را ملاقات می کنند و رابطه ی عاشقانه عمیقی بین اون ها به وجود می آید که این رابطه به دلیل مشکلی دیری نمی پاید که …
در سال 1905، دختر نوجوانی به نام آلیس به شمال غربی اوقیانوس آرام نقل مکان میکند و در آنجا به دنبال مرد مرموزی است که او را به سوراخ یک خرگوش میرساند و...
زهرای 18 ساله در روستا کنار خانواده اش زندگی می کند. واردیا و دوستش اولگون هم در یک ایستگاه پمپ بنزین کار می کنند. این دو دوست به غیر از قضیه عشق اولگون به زهرا بیشتر با تماشای تلویزیون وقتشان را می گذرانند و با دیدن دنیای درون تلویزیون دوست دارند که آنها هم در آن فضا قرار بگیرند. اما با آمدن یک مرد 38 ساله به پمپ بنزین و عاشق شدن زهرا به آن مرد همه چیز به هم میریزد و …
داستان درمورد لوسی و شوهرش پائول که یک جراح هست میباشد ، پائول به تازگی رفتار عجیب و غریبی از خود نشان میدهد اما حقیقت پشت این رفتار بسیار پیچیده است...
سه داستان از 3 نفر ، کسانی که داستانه هر کدام از آن ها بسیاز متفاوت ولی بر روی همدیگر تاثیر به یادماندنی میگذارد، نویسنده ای جوان که بعد از مرگ دخترش ، همسرش را طلاق داده ، و از ان طرف مادری که برای حمایت از دخترش دست به هر کاری میزند...
«شانایا» بازیگری در اوج موفقیت کاری اش است که با یک کارگردان جوان بنام «آدیتیا» رابطه دارد. اما روزگار او با آمدن یک بازیگر جوانتر بنام «سانجانا» به پایان می رسد، و حتی آدیتیا را هم از دست میدهد. شانایا رفته رفته دچار جنون می شود و به جادوی سیاه رو می آورد تا با استفاده از آن سانجانا را نابود کرده و عشق آدیتیا را دوباره بدست آورد …
ماکس و تریز، زن و شوهری هستند که به منزل جدید خود آمده اند. در همسایگی آنها ، خانواده های مهربان و در عین حال جالبی وجود دارند. این همسایه ها به تدریج چهره واقعی خود را نشان می دهند ..
در سال 1937 ، ژاپن با کشتن 300 هزارنفر از چین تجاوز به زنان و دختران را دوباره آغاز میکند ، در این میان در پکن شایعه شده است یک مرده نقاب دار شروع به کشتن مخفیانه سربازان ژاپنی میکند ...
بعد از نبرد بین نیروهای "چوسون" و "مینگ" تنها 3 سرباز از نیروهای "چوسون" توانستند جانه سالم به در ببرند ، بعد از جنگ آن ها در مسافرخانه ای پناه میبرند ، چندی نمی گذرد که این 3 سرباز به هم شک کرده و میپندارند که یکی از آن ها از نیروهای "مینگ" می باشد..
وقتی برندان کینگ هجده ساله تلاش می کند تا زندگی خلافکاریِ آشفته ی خود را پشت سر بگذارد و ترک کند، گذشته اش ادامه می دهد به تهدید کردن ایمان جدیدش، خانواده اش و آینده اش …