داستان چارلز، صاحب یک فروشگاه عکاسی، که با دیگران چندان صمیمی نیست و عصرهای خود را به تنهایی می گذراند. اما بالاخره روزی تصمیم می گیرد که به زندگی اجتماعی وارد شود...
وقتی مارتین از زندان آزاد میشود ماموران به او هشدار می دهند که اگر برای خودش کاری پیدا نکند دوباره سروکارش به زندان میخورد و مارتین تصمیم میگیرد تا گروه سرقت خودش را بسازد ...
یک مهندس جوان ایتالیایی برای کار به کنیا می رود، اما فاصله زیاد بین او و همسرش او را به این فکر می اندازد که آیا همسرش به او وفادار خواهد ماند یا خیر...
یک پسر ثروتمند و خرابکار ، دختر را باج می زند تا نامزد او شود - اگر این کار را نکند ، شرکت پدرش ورشکسته خواهد شد. پسری فقیر اما صادق که او را دوست دارد سعی می کند او را نجات دهد...
ادی یک سرباز کهنه کار و خسته از زندگی است . او به صحرا می رود و در آن جا سرگردان می شود در نزدیکی یک شهر با چند ارازل و اوباش روبه رو می شود و آن ها هم موتور او را می گیرند و هم او را به حد مرگ کتک می زنند. حالا او می خواهد انتقام خودش را از آن ها بگیرد...
مردی بیوه سعی می کند دخترش را با پسر کنتس وصلت دهد به این امید که با یک کنتس ازدواج کند. با این حال، عاشق شدن دختر با یک قایقران اهل کاپری، نقشه های مرد را خراب می کند...
کارلو، جوانی فقیر که برای تامیین هزینه های مطالعاتش سخت کار می کند، او عاشق دختری ثروتمند به نام لورنا است. و با کمک دو دوستش، یعنی یک سرمایه دار بزرگ و یک راننده وانمود می کند که ثروت هنگفتی دارد..
کافی شاپ "لوکی" به خاطر چای و تارت تخممرغاش مشهور است. پیشخدمت "سو" نیز که به عنوان پرنس تارت تخممرغ شناخته میشود و دختران زیادی به او علاقمند شدهاند، عاشق "کندی" شده است که...
داستان فیلم در مورد «آنتون» است که یه روز صبح از خواب بیدار می شود و می بینید که خانواده او تبدیل به دکوراسیون های بدون سر ِ هالووین شدند و او متوجه می شود که دست راست او تسخیر شده است و …
برنده 7 جایزه اسکار. همچنین 56 جایزه و نامزد دریافت 88 جایزه دیگر.
در اواخر قرن ۱۶ در لندن نمایشنامه نویس فقیر و جوانی به اسم ویلیام شکسپیر مشغول کار بر روی آخرین نوشته اش «رومئو و ژولیت» می باشد. اما کار او کند پیش رفته و در واقع او هنوز نتوانسته حتی یک خط هم بنویسید. ویلیام در یک آزمایش برای انتخاب هنرپیشه نقش رومئو یک هنرپیشه جدید و با استعداد که پسر جوانی به اسم توماس است را انتخاب می کند. ویلیام پس از چندی دختر جوان و زیبایی به اسم ویولا را در همان خانه مجللی که توماس درآنجا زندگی می کند ملاقات می نماید. او به ویولا علاقمند می شود واینامر او را ترغیب برای نوشتن داستانش می کند. اما بزودی او متوجه میشود که توماس همان ویولا است که با تغییر قیافه وارد نمایش شده است. ویولا قبلاً قول ازدواج به لرد سنگدل را داده و ملکه الیزابت نیز بر این ازدواج تاکید دارد اما عشق میان ویل و ویولا رفته رفته بسیار عمیق گشته و بنابراین مخفیانه به رابطه با هم ادامه می دهند و ویولا همچنان نقش رومئو را برای نمایش تمرین می کند.