شوهر خودبیمارپندار ماریا معتقد است که هر سرماخوردگی به مرگ ختم میشود. ماریا پس از تحمل رفتارهای ناشی از این وسواس، شخصاً برای مقابله با ترس بیاساس او از مرگ اقدام میکند.
میمی، نوجوان یتیم با پاهایی که شکل طبیعی ندارند، در یک پیتزافروشی واقع در ناپل مشغول به کار است. در یک روز تقدیرساز، او با کارمیلا، دختری جوان که خود را از نسل کنت دراکولا میپندارد، آشنا میشود. این دو تصمیم میگیرند که با یکدیگر از محیط اجتماعی خود جدا شوند.
پیانیستی که به دلیل آسیب دیدگی از نوازندگی بازمانده، در یک دانشگاه موسیقی کرهای با زنی مرموز آشنا میشود. این زن به او انگیزه میدهد تا دوباره موسیقی را دنبال کند و در این راه، رازی درباره تغییر زمان کشف میکند.
بازیگری که در حین فیلمبرداری یک تبلیغ برای برنامهی همسریابی، دل به همبازیاش میبازد و این تبلیغ ناگهان به شهرت فراوانی میرسد، خود را در بطن ماجرایی شیرین و عاشقانه میبیند؛ همان داستانی که همواره در رؤیاهایش پرورانده بود.
یک زن که به پروندههای جنایی علاقهمند است، در یک بازی خطرناک گرفتار میشود. او باید از میان سه مردی که با آنها قرار گذاشته، قاتل سریالی را شناسایی کند تا جان خود را نجات دهد.
شیائو بای پس از 500 سال بالاخره شو شیان، تناسخ آه خوان را پیدا کرد. آن دو بر روی پل شکسته با هم ملاقات کردند. شیائو بای و خواهرش در خیابانها و کوچهها پنهان شدند و با او و برادر شوهرش لی گونگ فو، زندگی پر جنب و جوشی را در دنیای انسانها آغاز کردند.
توری، فعال قدرتمند در حوزهی نشر، پس از به فرزندی گرفتن یک دختربچه، با کمک دوستانش پرستاری به نام فین را استخدام میکند که به نظر میرسد همان شریک زندگی مورد نظرش باشد.
افلاتون، بانویی که از دوران کودکی بینایی خود را از دست داده است، با بهرهگیری از نمایشهای گوناگون سایه و صداهایی که پدرش خلق میکرد، توانسته است زمام زندگیاش را دوباره به دست گیرد. او حرفهی پدر خود، که تعمیر ساعت بود، را به ارث میبرد.
یک مرد تاجر موفق به ایتالیا سفر می کند تا دخترش را از خرج کردن تمام پولش برای بازسازی یک ویلای قدیمی باز دارد، اما ایتالیا برای او نقشه های عاشقانه دیگری در سر دارد.
هنری و نورا که سالها رابطهای عاشقانه و همکاری هنری نزدیک داشتهاند، با ورود هنری به دنیای سینما و به خطر افتادن پروژه تئاترشان، دچار اختلاف میشوند و به این سوال میرسند که آیا عشق بدون تملک امکان دارد؟
ژان (Chutimon Chuengcharoensukying) می خواهد خانه خود را به یک دفتر تبدیل کند و او نیاز دارد تا اکثراً خانه خود را خراب و سازماندهی کند. هر چیزی که در اطراف خود بی استفاده بوده است ، او فقط به سادگی همه را دور می اندازد و...
داستان فیلم کاپلا، که وقایع آن در نواحی روستایی وایاناد، مالاپورام و کانور رخ میدهد، حول محور زندگی دختری ساده و معصوم میگردد که از منطقهای کوهستانی به نام پووارمالا به شهر کوژیکود میآید.
عشق جِی به آنanya پیامدهای مرگباری دارد و رویاهای لِکا با ورود غریبهای به نام آریا دستخوش تغییر میشود. در میان موج خودکشیها، نیرویی مرموز زندگی این سه نفر را به هم گره میزند و سوالی ایجاد میکند که آیا آریا دوست است یا دشمن.