مهماندار یک کلوپ شبانه که عاشق خواننده باشگاه است، به طور تصادفی یک نوشیدنی را می خورد که باعث می شود در خواب ببیند که پادشاه فرانسه لوئی پانزدهم است و از مادام دو بری بدنام خواستگاری می کند...
همسر نا امید یک کارمند دولتی ناکام ، از دیدن مجدد "اوکتاویو"، عشق سابق خود ، که اکنون یک فعال اتحادیه است و در حال فرار از دست یک سیاستمدار فاسد است ، هیجان زده است . به امید کمک به او، به دنیای زیرزمینی مکزیک می رود ...
یک خانواده ثروتمند آرژانتینی به سنتها پایبند بوده و معتقد است دختران باید به ترتیب سن ازدواج کنند. وقتی خواهر اول ازدواج می کند، خواهران سوم و چهارم به خواهر دوم "ماریا" فشار می آورند، زیرا آنها همسران خود را انتخاب کرده اند اما او هنوز مردی را که دوست می دارد پیدا نکرده و ...
یک طرفدار دو آتشهی فیلم و سینما به نام جو رودی، به هالیوود راه پیدا میکند و مسئولیت یک شرکت تولیدی را بر عهده میگیرد. جو تصمیم میگیرد که یک گنگستر بدنام را وارد این شرکت کند. وی برای اینکه ...
استادی مدعی است که ماشین زمان ساخته و در ازای همسفر شدن با او، دست دختر و تمام ثروتش را به هر داوطلبی پیشنهاد میدهد. کنت آکوش تیبور این پیشنهاد را قبول میکند.
"چارلز پیتزبورگ" برای رسیدن به موفقیت در صنعت فولاد پیتزبورگ از دوستان،معشوقه و ایده آلهای خود می گذرد اما خود را تنها و طرد شده می یابد.اما وقتی سقوطش فرا می رسد،تقدیر شانس دیگری به او می دهد...
آنیه، دختری جوان، عاشق مردی ثروتمند می شود. او را برای تولدش دعوت می کند، اما او لباس مناسبی برای آن مناسبت ندارد. خانواده اش تصمیم می گیرند برای خرید لباس برای او پول جمع کنند...
"سوزان اپلگیت" که در نیویورک کار می کند قصد دارد به خانه خود در آیوا بازگردد اما نمی تواند هزینه قطار را بپردازد به همین دلیل خود را شکل یک کودک در می آورد تا نصف هزینه را بپردازد.او در راه با "فیلیپ کربی" افسر ارتش آشنا می شود و...
یک بیمار روانپزشک ، یک وارث دیوانه، به غرب سفر می کند تا در معدن متروکه پدربزرگش طلا پیدا کند. روانپزشک که نمی تواند او را از این موضوع مطلع کند، تصمیم می گیرد او را در آنجا دنبال کند...
برنده 1 جایزه اسکار همچنین دریافت 1 جایزه دیگر. award
در دوران جنگ جهانی اول،"پالمر" و "هیدن" به عنوان هنرمندان واریته به هم می پیوندند."هری پالمر" عمدا دست خود را زخمی می کند تا به ارتش فراخوانده نشود و...
دکتر تیموتی کین، پزشک شهر نیویورک، خیابان برادوی و همه شخصیتهای آن را به خوبی میشناسد، همانطور که منشیاش، کانی مدیگان، میشناسد. مردی که کین او را به زندان انداخته بود، اکنون در حال مرگ است و از کین میخواهد که دخترش را پیدا کرده و ثروتش را به او بدهد. با این حال، افراد دیگری فکر میکنند که سهمی از این ثروت دارند و برای رسیدن به آن، معمولاً با روشهای نادرست، تلاش میکنند.
هومر گزارشگری ماهر است که برای نوشتن چند مقاله درباره جنگ، مجبور می شود به مناطق جنگی برود. او در طی سفر خود به فردی به نام مارسیا شک میکند و احتمال میدهد که ، جاسوس نازی باشد. داستان از آنجایی جالب میشود که مرسیا نیز چنین طرز فکری را در خصوص هومر دارد...