یک افسر پلیس که از اختلال استرس پس از سانحه رنج میبرد، در حین انجام وظیفه، یک پسر سیاهپوست ناشنوا را به اشتباه میکشد. این اتفاق، زندگیهای بسیاری را تحت تأثیر قرار میدهد و باعث خشم و ناآرامی در جامعه میشود...
لیلی و ریچارد به یک جامعه مجلل و فرقه مانند نقل مکان می کنند، جایی که لیلی با تغییری که در شوهرش و در فیزیولوژی خودش مشاهده می کند، ناآرام می شود و ...
هنگامی که کریستن تصمیم می گیرد از کالج استراحت کند و به خانه بازگردد، متوجه می شود که یک غریبه خوش تیپ جیک در اتاق قدیمی او زندگی می کند. مادرش، مویرا، توضیح میدهد که او از جیک دعوت کرد تا به عنوان مستاجر زندگی کند تا در مخارج خانه کمک کند. به زودی، کریستن متوجه می شود که نه تنها جیک و مویرا با هم می خوابند، بلکه جیک گذشته مخفی و خطرناکی دارد...
مرد متاهل، شان، شغل رویایی خود را در بخش تبلیغات به دست میآورد. دستیار جذابش، جن، خودش را "همسر کاری" او معرفی میکند و تلاش میکند تا ازدواجش را نابود کند تا بتواند شان را برای خود داشته باشد.
ایوان با استفاده از مراقبه آزمایشی، تجربیات بیرون از بدن را القا می کند که ممکن است فرار از یک بیماری مرموز را برای او امکان پذیر کند. تمرین او زمانی چرخش غیرمنتظره ای به خود می گیرد که خود را درگیر نامزدی دوستانه قدیمی اش، امیلی و جان، می یابد. جان که از رابطه پنهانی ایوان با نامزدش بی خبر است، او را به همراه خود به یک سفر کوهستانی دعوت می کند...
یک زن ناراضی از زندگی یک پدر طرد شده و یک کشیش و یک پسر عصبانی در یک موقعیت غیر قابل تصور با هم برمیخورند و هر کدام در یک روز سرنوشت ساز به دنبال سرنوشت خود هستند...
رایلی پس از انتقال به دبیرستان جدید که در آن پدرش معلم انگلیسی است، برای پیدا کردن دوستان تلاش می کند. هنگامی که او با همتای خود یعنی کیلا آشنا می شود، آنها با هم دوستان صمیمی می شوند - تا اینکه رایلی متوجه می شود که کیلا به پدرش وسواس دارد...
یک دانش آموز کالج هر کاری می کند که در فضای مجازی و اینترنت به شهرت برسد اماتوسط یکی از هوادارانش ربوده می شود و هم اتاقی او تنها کسی است که می تواند او را نجات بدهد ...