چهار غریبه در سفری ایمانی در 21 دسامبر 2012 به معبدی در قلب مکزیک کشیده میشوند. برای مایاها این آخرین روز ثبت شده است. برای دانشمندان ناسا، این یک تغییر قطبی فاجعهبار است. و برای بقیه ما، این روز رستاخیز است...
دیزی دانشگاه را شروع می کند و با بلیک آشنا می شود. او خود را در برابر یک خواهر مخفی به نام The Ivies می بیند که شاید 6 ماه قبل در مرگ دانش آموزی نقش داشته است.
در سال 2009، شش دوست به یک کابین منزوی میرسند تا از یک آخر هفته طولانی در برف لذت ببرند. یک طوفان برفی حماسی تعطیلات آنها را قطع می کند، آنها را در کوه به دام می اندازد و ...
گروهی شامل بیرحمترین خانواده مافیایی دنیای زیرزمینی جنوب فرانسه را در اختیار دارند.در راس این گروه پدر خوانده "میلو مالاکیان" قرار دارد که بر دنیای خود حکمرانی می کند.پسر و وارث او "آنتون" آرزو دارد بتواند برای خود انتخابی داشته باشد.اما "آنتون" برای خارج شدن باید با سرنوشت خود روبرو شود و...
فردریک مرد جوانی در توانبخشی اجتماعی است. او به تازگی یک کارآموزی شبانه را در یک هتل جدا شده در کوه پیدا کرده است که یک روز عصر ، رئیس خود ، ژاک را می بیند به همراه ...
کارآگاه "شان رایلی" در تلاش است که با مرگ پسر کوچک و ازدواج شکست خورده اش کنار بیاید. او که با خطر تعلیق شدن از طرف اداره پلیس روبروست، او با کمک یک کارگاه جوان بخش جنایی تلاش می کند سلسله قتلهای وحشیانه ای که شهر را در ترس و وحشت فرو برده حل کند...
لنا، یک مهاجر جوان لهستانی که به عنوان نظافتچی در یک فرودگاه کار می کند، به خانه خانوادگی یک همکار دعوت می شود، که به سرعت تبدیل به شوم می شود زیرا خانواده قصد دارند او را به فرزندخواندگی بپذیرند.
در پاسادنا، کالیفرنیا در سال ۱۹۶۹، یک زوج جوان مکزیکی با عجله به خانه ی شان سن دنا (فلور ماریا شاهووا) می روند. ۳ روز پیش، پسر این زوج، جواهرات یک گروه دوره گرد و کولی را دزدیده بود. از آن موقع به بعد، آن پسر از دیدن و شنیدن چیزهایی از خارج این زمین شکایت می کرد. سن دنا سعی می کرد تا به آن پسر از طریق جلسات احضار روح کمک کند. اما او و پدر و مادر آن پسر فقط با وحشت می توانستند تماشا کنند چون آن پسر قبل از این که با دست هایی اهریمنی به سوی جهنم کشیده بشود از بالای بالکن به وسیله ی یک نیروی نامرئی پرتاب شد….
آخر هفته مجردی زمانی که دختران دزدیده میشوند، سرگردان میشوند و مجبور میشوند در یک استراحتگاه متروکه در مکزیک که توسط جنایات غیرقابل وصف گذشته تسخیر شده است، به جای اشتباهی کشیده می شود ...
سانی باسین در ساوتهال زندگی میکند و برای باشگاه فوتبال ساوتهال، یک باشگاه آسیایی در انگلستان بازی میکند. هنگامی که او یک پیشنهاد سودآور از باشگاه میلوال دریافت می کند، به راحتی آن را می پذیرد...
مرد جوانی بنام «دیوید لرد» بعد از ماجراهایی خودش را در مکانی می یابد که مکانی مردن شبیه به آرنای گلادیاتور های قدیمی می باشد و او باید برای نجات زندگی اش با رقبا بجنگد...
یک پسر به نام کئیچی مایبارا به یک روستای کوهستانی دورافتاده نقل مکان میکند. او با گروهی از دختران دوست میشود و از زندگی خود در روستا لذت میبرد. با این حال، وقتی شروع به شک کردن میکند که رنا، میون و دیگران که کئیچی به آنها اعتماد دارد، ممکن است در قتلهای پشت سر هم تابستان شرکت داشته باشند، وضعیت اطراف کئیچی به تدریج تغییر میکند...