« ونسان ون گوگ » ( داگلاس ) چندان در هماهنگ كردن خود با زندگى خانوادگى موفق نيست و با كمك مالى برادرش ، « تئو » ( دانلد ) به نقاشى ، مشغله‏ ى اصلى‏ اش ، ادامه مى‏ دهد...

یک زن بیوه شغلی را به عنوان سرپرستیه بچه های پادشاه سیام  ، قبول میکند...

 «قتل» درباره یک گروه تبهکار است که قصد دارند از یک باجه شرط بندی روی مسابقات اسب سواری دزدی کنند…

"لسلى" ( تیلر ) ، با گله‏دار بزرگ ، "بیک بندیکت" ( هادسن ) ، ازدواج کرده است . از طرف دیگر ، جوانى آس‏وپاس به نام "جت رینک" ( جیمز دین ) که به "لسلى" نظر داشته ، حالا صاحب یک چاه نفت شده و به رقابت با "بیک" مى‏پردازد …

 سال ۱۸۶۲. آرامش خانواده “جس بردول” (کوپر) که از پیروان فرقه مذهبی کویکر است، با گسترش آتش جنگ‌های داخلی به ایندیاای جنوبی، در هم می‌ریزد. یک افسر شمالی از مردان جوان می‌خواهد که به ارتش بپیوندند، سلاح بردارند، و با جنوبی‌ها بجنگند. حالا، “جاش بردول” جوان (پرکینز) هرچند که به جنگیدن اعتمادی ندارد، اما به شجاعت خودش شک می‌کند. خبر می‌رسد که مهاجمان “مورگان” در راه هستند، و “جاش” تصمیم می‌گیرد به گارد محلی بپیوندد …

سال 2200 . « فرمانده آدامز » ( نيلسن ) با سفينه ‏اش در سياره‏ ى آلتر 4 فرود مى‏ آيد و به هشدارهاى « دكتر موربيوس » ( پيجين ) ، عضو گروهى گم شده كه بيست سال پيش از زمين به اين سياره فرستاده شدند ، وقعى نمى‏ نهد . روباتى همه‏ فن حريف به نام « روبى » به پيشواز « آدامز » و افرادش مى‏ رود و آنان را به خانه‏ ى « موربيوس » مى‏ برد .

اعضای یک کارناوال در نقشه ای علیه حاکمی ظالم که تاج و تخت پادشاه برحق را تصاحب کرده،خود را به عنوان دلقک دربار معرفی می کند …

یک گاوچران محلی و خوش تیپ عاشق دختر که در سالون خواننده است می شود و تلاش می کند او را از اردواج با فرد مورد علاقه اش که در منتانا است منصرف کند و …

در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم گروهی از پیاده نظامان گارد ملی مامور می شوند در منطقه ای استراتژیک یک پست توپخانه ای آماده کنند. وقتی فرمانده عملیات ستوان “کاستا” و گروهش را به میدان مبارزه می فرستند و از ارسال نیروی کمکی سرباز می زند “کاستا” تصمیم به انتقام می گیرد ...

پس از زندگی در بنارس، "آپو" ده ساله به همراه مادر خود به خانه دایی خود در دهکده ای کوچک بنگالی نقل مکان می کنند. "آپو" به مدرسه رفته و پس از مدتها فارغ التحصیل شده و بورسیه کالجی در کلکته را بدست می آورد. او خانه را ترک می کند اما مادرش با ترک او در هم می شکند و...

یک عنکبوت از آزمایشگاهی فرار میکند و پس از چند روز به طرز عجیبی رشد می کند و حال باعث تهدید ساکنان میشود …

  ریچارد شرمن مرد میانسالی است که مثل باقی مردان منهتن زن و بچه‌اش را برای تعطیلات به منطقه ای خوش آب وهوا می‌فرستد. البته سایرمردان این کارخیر در راه خانواده را صرفا به نیت خوشگذرانی درغیاب اهل و عیال انجام می‌دهند اما قهرمان قصه به معنای واقعی کلمه ، مرد خانواده است یا دست کم اینطور به نظر می‌رسد! هلن همسر او به هنگام خداحافظی به ریچارد توصیه‌های اکیدی درباره لب نزدن به سیگار و مشروب به خاطرسفارشات پزشک می‌کند و به طورضمنی درباب دوری از زنان درهر رده سنی هشدار می دهد. اتفاقا از جایی که ریچارد به خانه پا می‌گذارد تمام وسوسه‌های زمین به سراغش می‌آید و او باید یک تنه ازپسشان برآید ..

چندین تن از مردان برای گرفتن موجودی به تالاب سیاه میروند که ان را به جاذبه گردشگری تبدیل کنند اما چیزی که با ان رو به رو میشوند فراتر از تصور است .

در سرزمین Oklahoma در قرن بیستم , دو جوان گاو چران میجنگن با یه شیطان و یک دست فروش برای به دست اوردن قلب زنی که دوستش داره...

 پنج نفر که از مسیری عبور میکردند دو صلیب ...

یک غریبه در مقابل گله داری بزرگ و پسر دیوانه او قرار گرفته و برای بزرگترین رقیب او مشغول بکار می شود...

"دمپسی را"، گاوچرانی بی هدف، در کنار زنی سختکوش مشغول بکار می شود. او به یک دستیار جدید و قوی نیاز دارد و همه تلاش خود را می کند تا "را" اینکار را بر عهده بگیرد اما...

  كارآگاه خصوصى ، « مايك هامر » ( ميكر ) ، شبى در بزرگ‏راهى به « كريستينا بيلى » ( ليچمن ) برمى‏خورد كه در حال دويدن است . « هامر » او را سوار مى‏كند ، اما خيلى زود جلوى اتوموبيلش را مى‏گيرند ، او را بى‏هوش مى‏كنند و « كريستينا » را مى‏كشند . « هامر » جان به در مى‏برد و كنجكاوانه به تحقيق درباره‏ى ماجرا مى‏پردازد ...

قماربازی در نیویورک مجبور است یک مبلغ مذهبی خونسرد را به هاوانا ببرد،اما آنها عاشق یکدیگر شده و معلوم می شود شرط بندی انگیزه ای پنهان برای تامین هزینه های یک بازی دارد و...

 دره‏ ى پر بركت ساليناس كاليفرنيا ، سال 1917 . « آدم تراسك » ( ماسى ) ، زارع كاهوكار صادق و مذهبى ، دو پسر جوان دوقلو به نام‏هاى « كال » ( دين ) و « آرون » ( داوالوس ) دارد . اما « كال » ، غمگين و ناراحت ، مدام براى خودش و خانواده مشكل مى‏ سازد...