ایمان و خانواده اش از ایران فرار می کنند و در یک مرکز پناهندگان در شمال سوئد اسکان می یابند. ایمان به عنوان پدر مسئولیت خانواده را بر عهده می گیرد، اما به قولی که به همسرش داده عمل نمی کند و به باشگاه کشتی محلی می پیوندد. شایعاتی در مورد او پخش می شود و ترس و ناامیدی او شروع به افزایش می کند...
محمود نویسندهای است که برای نوشتن باقیماندهٔ کتاب جدید خود در پی یک کم کاری طولانی، به باغ پدری خود در دماوند پناه آورده است. اما در باغ درخت گلابی قدیمی ...
اسفندیار چهل سال است که بدون نگرانی اجساد را برای سفر به آخرین محل استراحت آماده می کند. یک روز ، هنگام آماده سازی مراسم تدفین ، بیمار شد. آیا او هم می تواند فانی باشد؟
این فیلم از شاهکار های دو بازیگر مطرح سینمای ایران گوگوش و بهروز وثوقی میباشد . مردی، که رئیس شرکتی است، عاطفه را اغفال کرده، اما حاضر به ازدواج با او نیست. مراسم ازدواج عاطفه با جوانی دیگر به هم می خورد و او که اختلال حواس پیدا کرده تصمیم می گیرد از خانه ی پدری غلامحسین بگریزد. جوان جلنبری به نام علی و دایی رستم به قصد سرقت وارد خانه غلامحسین می شوند. دایی رستم به دام می افتد و غلامحسین درصدد بر می آید که عاطفه را برای حفظ آبرو به مدت یک هفته به عقد دایی رستم درآورد. عاطفه برای یافتن رئیس شرکت به شمال می رود و علی و دایی رستم مأمور می شوند تا در ازای هفتاد هزار تومان او را به خانه ی پدر باز گردانند. علی عاطفه را می یابد و عاطفه، وقتی که بار دیگر از طرف رئیس شرکت رانده می شود، به قصد خودکشی می گریزد. علی او را تعقیب می کند و مانع اش می شود. آن دو در طول سفر به هم علاقه مند می شوند. علی عاطفه را به غلامحسین تحویل می دهد و پاداش می گیرد. غلامحسین تصمیم می گیرد دخترش را به لندن بفرستد؛ اما علی به فرودگاه می رود و عاطفه با او همراه می شود.
این فیلم شهر کابل را از طریق جزئیات روزانه دو کودک و یک راننده اتوبوس به تصویر می کشد که در پس زمینه شهری ویران شده توسط قدرت های سیاسی و مذهبی می گذرد...
جوانی مشهور به ممل آمریکایی هدفش سفر به آمریکا است. ممل دوستی دارد که از آمریکا برایش نامه مینویسد و او را به رفتن به آمریکا تشویق میکند. ممل با دزدیدن قالپاق اتومبیل و فروش آنها به یک ارمنی به نام سرکیس روزگار میگذراند. او به کمک سرکیس گذرنامه میگیرد؛ اما چون ضامن معتبری ندارد به او ویزا نمیدهند. روزی ممل اتومبیل زنی به نام نسرین را می دزد و در آن نامهای مییابد که از نسرین دعوت شده به آمریکا سفر کند… ممل اتومبیل را به نسرین پس میدهد و با او دوست میشود. مادر نسرین ضامن ممل میشود؛ اما وقتی دوستی میان ممل و نسرین عمیق میشود نسرین به ممل میگوید که آن زن مادرش نیست، بلکه زن ثروتمند و خوش گذرانی است که چشمش در پی مردها است. ممل از نسرین میرنجد و به او پرخاش میکند. ممل وقتی میبیند نسرین سرپناهی ندارد او را به خانهٔ پدری اش میبرد و به عنوان نامزدش معرفی میکند. صبح روز بعد وقتی ممل از خواب بیدار میشود می بیند که نسرین خانه را ترک کرده است. چندی بعد ممل تصمیم میگیرد همراه زن خوش گذران به آمریکا برود؛ اما در فرودگاه دستگیر میشود، سپس در کلانتری توسط نسرین آزاد میشود.