عشق پسر به پدرش عمیق و بیقیدوشرط است، اما پدر به دلیل مشغله کاری، کمتر فرصت دارد با پسرش وقت بگذراند. این موضوع باعث میشود که پسر احساس کند پدرش او را دوست ندارد و این احساس، باعث میشود که بین پدر و پسر اختلاف ایجاد شود...
یک افسر گارد سلطنتی سه نفر از دوستان دوران بچگی او دستور دارند تا او را به دام بیاندازند و را برای مدتی منجمد در مکانی نگه دارند. ولی 400 سال بعد او یخ ها را می شکند و به نبرد با افرادی که این بلا را سرش آورده اند می رود...
کارام، یک مرد جوان ، زندگی جدی دارد. او عاشق پری میشود، اما در یک حادثه عجیب تبدیل به پوجا میشود. این اتفاق باعث میشود زندگی کارام حتی آشفتهتر از قبل شود...
گوتلی، پسر یک جاروکش فقیر، رویایی دارد: رفتن به مدرسه. اما مانع او، طبقه اجتماعیاش است. یک مدیر مدرسه به او دلسوز است، اما در برابر تبعیض طبقاتی ناتوان است. وقتی آنها پیوندی ناگفته ایجاد میکنند، رویای گوتلی امید میبیند...
دختری در خانوادهای سنتی متولد میشود و آرزوی رسیدن به مقام بهترین آشپز هند را در سر میپروراند. او در مسیر رسیدن به رویای خود، با اتفاقات و چالشهایی روبرو میشود و از مرز باورهای متعارف و تعصبات گذشته، پا فراتر میگذارد...
دیلی در تلاش برای دیدار با دخترش برای اولین بار پس از ترک زندان است. با این حال، تلاش های او به دلیل حمله به کارتل مواد مخدر که توسط بازرس بیجوی برنامه ریزی شده است، متوقف می شود..
داستان فیلم درباره ی دختربچه ای هست که پدر و مادرش از هم طلاق گرفته اند. او یک روز به همراه پدرش برای گشت و گذار به بیرون می آید اما ناگهان توسط آدم ربایی دزدیده می شود. در طرف دیگر داستان ما پلیسی را میبینیم که به شدت وابسته به داروهای ضدافسردگی شده است ، اما طی اتفاقاتی او هم وارد ماجرای آدم ربایی می شود و...
کوندان به شدت عاشق زویا ست ولی این دو یه مشکل بزرگ دارند آن هم دین این دو است. پدر زویا با فهمیدن این موضوع وی را به شهری دیگر ، پیش عمه وی میفرستد. بعد از ۸ سال زویا باز میگردد ولی کوندان را بخاطر نمیاورد و بعدا مشخص میشود که او عاشق فردی دیگر شده. داستان فیلم هم از اینجا به بعد آغاز میشود ...