هنگامی که گروهی از قلدرها کتاب جادویی را که به عنوان دروازه ای بین زمین و دنیای خیالی فانتزیا عمل می کند، می دزدند، یک پسر جوان باید نظم را برقرار کند...
یک هنرمند گریم ناشنوا که در یک فیلم ترسناک در مسکو کار میکند، پس از ساعات کاری در استودیو تنها میماند. او شاهد قتل وحشیانه یکی از اعضای گروه فیلمبرداری میشود و باید از استودیو فرار کند تا ...
کشف آینهای اهریمنی، هنگامی که دختر جوانی به همراه برادرش در دام شبکهای درهمتنیده از پلیدی و نیرنگ گرفتار میآیند، سلسلهای شگفتآور از "حوادث مرگبار" را رقم میزند.
مرد جوانی که وسواس فکر داشتن اولین ماشین خود را دارد تا بتواند در آن رابطه داشته باشد، هر شغلی را که پیدا میکند انتخاب میکند و در نهایت به مجموعهای از موقعیتهای دیوانهوار میرسد....
"واتی" زندگی خود را از طریق سرقت فروشگاهها می گذراند، ولی بعد از اینکه در یکی از این سرقت ها همکارش "بیلی مک" یک نفر را می کشد، او مجبور می شود با نامزد خود "استارلن" و "بیلی مک" فرار بکنند ...
دو نفر در پرواز به سیدنی با یکدیگر آشنا می شوند. هر دو نامزد هستند، اما در طول یک اتفاق غیرمنتظره، به یکدیگر علاقه مند می شوند و قرار می گذارند که سه ماه بعد دوباره یکدیگر را ببینند...
کارگردانی به نام فردریش مونرو ، مشکلاتی را در به پایان رساندن فیلمی صامت و سیاه و سفید درباره لیسبون به مشکل برمیخورد . او با دوستش فیلیپ وینتر تماس گرفته و درخواست کمک میکند . بعد از یک هفته که وینتر به لیسبون میآید ، در مییابد مونرو ناپدید شده و فیلمش همچنان ناتمام مانده است . وینتر تصمیم میگیرد بماند و به مونرو در به پایان رساندن فیلم کمک کند ...
تعطیلات تعطیلات برای دکتر جانی وو، پسر جوانش بابی، و یک جنگل بان زیبا به یک کابوس تبدیل می شود، چراکه آناه ناخواسته درگیر حوادثی می شوند که درهای جدیدی از بدبختی و گرفتاری را درمقابل دیدگانشان باز می کند...
وقتی یک خانواده 4 نفره از بالتیمور به مزرعه ای در روستایی ویرجینیا نقل مکان می کنند، یک کولی رها شده را قبول می کنند. سگ همراه و محافظ پسر می شود و به او کمک می کند تا با زندگی روستایی سازگار شود...
مگی (کریسی راک) که خود قربانی دوران کودکی آزاردهنده و فقر زده است، ثابت کرده است که مادری نامناسب است، چهار فرزندش همگی توسط مددکاران اجتماعی دولتی از او گرفته شده و در خانههای پرورشدهی قرار گرفتهاند...
«زد» به تازگی وارد پاریس شده و کاری برای انجام دادن ندارد. او که اخیراً به یک دختری به نام زوئی آشنا شده، و در یک شب به همراه دوستان خطرناک خود تصمیم میگیرند در روز بعد به یک بانک دستبرد بزنند و بیخبر از آنکه زوئی در آن بانک کار میکند...