ده سال پیش، گی دونگ، چوی، رئیس باند مدرسه و یئونگ جون، پارک، دانش آموز خجالتی اما باهوش راهی مدرسه شدند تا به گیونگجو بروند. آن ها در آن شب لحظه ای فراموش نشدنی را تجربه می کنند. که زندگی آنها را تغییر می دهد...
ناندو و ویجی برادرانی هستند که در دوران جوانی توسط نامادری خود مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. ناندو، که بیمار روانی است، تصمیم می گیرد نامزد ویجی را بکشد، زیرا او را به عنوان نامادری خود تصور می کند...
یک زوج جوان اهل آیووا، در حالی که به دنبال آپارتمان و شغل میگردند، به آپارتمان عمه آگاتا در منهتن، که اجارهای کنترلشده دارد، نقل مکان میکنند. شش هفته بعد، زمانی که آگاتا میمیرد، آنها تصمیم میگیرند این موضوع را پنهان کرده و در آنجا بمانند.
داستان فیلم درباره دو برادر و دوستان صمیمی آنهاست که در طول یک تابستان پرماجرا، با اتفاقات جدید و هیجانانگیزی روبرو میشوند. این تابستان برای آنها فراموشنشدنی خواهد بود.
یک گروه از جنایتکاران خشن به رهبری تونی استون و جان لینچ که یک سادیست جنسی است، با کمک یک مخبر درونی یک سرقت را انجام میدهند. درگیری خونینی با پلیس لس آنجلس رخ میدهد و جنایتکاران دستگیر میشوند. پس از مدت کوتاهی در زندان، گروه با کمک برادر تونی، جسی، از اتوبوس زندان فرار میکنند که ...
پس از اینکه دکستر با روباتهایی روبهرو میشود که میخواهند «کسی را که آینده را نجات داده است نابود کنند»، از ماشین زمان خود استفاده میکند تا ببیند چگونه آن را نجات داده است....
از داستان ساده عشق و رنج یک زوج جوان از محله هارلم تا دیدارهای فیلمبرداری شده با دوازده خواننده بزرگ بلوز (بی.بی. کینگ، مانس لیپسکامب، رابرت پیت ویلیامز، روزولت سایکس) در محیط اجتماعی خودشان.
دولمایت شرور برای یاری رساندن به راهبان، به معبد شائولین میرود تا آنها را در نبرد با نینجاها و راهب بدنام آفریقایی یاری دهد؛ راهبی که برای تصاحب دنیای هنرهای رزمی با نینجا هو متحد شده است.
سه نفر و یک نوزاد در امتداد یک جاده راهی سفرهای جداگانه شدند. رویاها و داستان های متفاوت آنها در میان مسیر نفس گیر متروک پاتاگونیک در هم تنیده می شوند...
خوان کارلوس و آلبروتو دو مرد جوان هستند که در آپارتمانی زندگی می کنند که متعلق به عموی کارلوس است. آنها تصمیم میگیرند اتاقهایی را اجاره کنند تا پول بیشتری به دست آورند، اما جاهطلبیشان بیش از حد انتظار آنها را به دردسر میاندازد...
در شب کریسمس، سه روح به سراغ یک رباخوار بیرحم که بیتوجهی به دیگران را بهانهای برای اعمال خود میداند میروند و او را با درسهایی از نوعدوستی و مهربانی واقعی آشنا میکنند.