رسلمانیا یک رویداد کشتی حرفهای است که سالانه بین اواسط ماه مارس تا اواسط ماه آوریل توسط دبلیودبلیوئی برگزار میشود. این چهل و یکمین رسلمانیا سالانه خواهد بود و به صورت یک رویداد دو شبه در تاریخهای ۱۹ و ۲۰ آوریل ۲۰۲۵ در ورزشگاه الیجنت واقع در منطقه پارادایس، حومه لاس وگاس، نوادا برگزار خواهد شد.
فیلم حاضر به دو رویداد مهم در زندگی سارا برنارد، بازیگر مشهور تئاتر، میپردازد: قطع پای او در سال ۱۹۱۵ و جشن بزرگداشت او در سال ۱۸۹۶. در این میان، رابطهی عاطفی او با لوسین گیتری نیز مورد توجه قرار میگیرد.
لی ونتیان پس از مردود شدن در کنکور، در شهرستانی مشغول به کار میشود. با معرفی دوستش، زیر نظر فردی به نام برادر بین کار میکند. ناگهان، پدرش در حین تحقیق دربارهی شکار غیرقانونی ناپدید میشود. ونتیان با یافتن سرنخهایی متوجه ارتباط برادر بین با این ماجراها (شکار غیرقانونی، قتل و پنهان کردن جسد) میشود و قسم میخورد پدرش را پیدا کند. بدین ترتیب، داستانی پر از تعلیق، عشق و انتقام شکل میگیرد.
لوون کید، یک مامور سابق ضدتروریسم، پس از ترک شغل قبلیاش برای تمرکز بر خانواده، مجبور میشود به دنیای گذشتهاش بازگردد تا به حل معمای ناپدید شدن یک دختر جوان کمک کند.
کارگرانی که برای نقشهبرداری به یک ویلای بزرگ قدیمی رفتهاند تا آن را برای تبدیل شدن به موزه آماده کنند، در آنجا گرفتار میشوند و قربانی یک نفرین مرموز میگردند که جان آنها را یکی پس از دیگری میگیرد.
یک پاندا از چین به آفریقا سفر میکند و در آنجا با هیپوها، هیناها و گوریلها روبهرو میشود. او دوست اژدهای ربودهشدهاش را نجات میدهد، دوستان جدیدی پیدا میکند و از خانه جنگلی آنها محافظت میکند.
در آیندهای نزدیک که فرزندآوری به طور سختگیرانهای تحت نظارت قرار دارد، ارزیابی هفت روزه یک زوج برای کسب صلاحیت والد شدن، به یک کابوس روانشناختی بدل میگردد.
هی جون، پسری جوان، گرفتار تسخیر روحی پلید گشته است. راهبه یونیا، به همراه دستیارش میکائلا، برای نجات او تلاش میکند. کشیش پاول سعی در درمان او از طریق روشهای پزشکی دارد، در حالی که کشیش اندرو برای بیرون راندن روح خبیث از هی جون، دست به مراسم جنگیری میزند.
یک دیو کتابفروش جاودانه و مردمگریز در دنیایی که کتاب و ماشین در کنار هم فروخته میشوند، برای نجات کتابفروشیاش مجبور به همکاری با یک دستیار جوان و پرشور میشود.
توماس، نوجوانی پانزده ساله اهل رئونیون، رویای پیروزی در مسابقات بریکدنس و سفر به فرانسه را در سر میپروراند. اما با بیرحمی مادرش که او و خواهرش آدری را از خانه طرد میکند، دنیایشان از هم میپاشد. آنها که نزد پدری ناآشنا سپرده و بیسرپرست رها میشوند، باید با این طردشدگی مقابله کرده و دوباره به زندگی خود سر و سامان دهند.
قاضی بازنشستهای که بر اثر سکته مغزی، توانایی حرکتی خود را از دست داده و در یک آسایشگاه سالمندان منزوی بستری است، ناچار میشود تا نقشهای شوم را خنثی کند. یک بیمار روانی سالخورده با استفاده از عروسکی کودکانه، ساکنان آسایشگاه را مورد آزار و اذیت قرار داده و جانشان را به خطر میاندازد.