تسوکاسا زمانی که دانش آموز دبیرستانی بود دچار تصادف شدید رانندگی شد. او هنوز از عوارض آن تصادف رنج می برد، با اختلال حافظه و نیاز به استفاده از ویلچر می باشد. تسوکاسا عاشق راننده تاکسی ماساکی می شود. آنها با وجود مشکلاتی که دارند سعی می کنند در کنار هم خانواده ای شاد بسازند، اما با یک موقعیت جدی دیگر مواجه می شوند.
غریبه ای وارد یک روستای کوچک می شود و مدت کوتاهی پس از آن یک بیماری مرموز در تمام منطقه شیوع پیدا میکند. یک پلیس وارد این ماجرا می شود که مجبور است برای نجات جان دخترش، این معمای پیچیده را حل کند...
هنگامی که یک دختر و پسر در مدسه ابتدایی به هم علاقه پیدا می کنند در همان سال آن ها از یک دیگر جدا شدند و دختر بچه به یک شهر دیگر رفت، و حالا با گذشت ۴ سال پسر جوان معتقد است دوباره عشق خود را خواهد دید و …
"ارن" با کمک با دوستانش سعی میکنند غول بزرگی که به شهرشان حمله کرده است را برای همیشه نابود کنند، اما این غول عظیم الجثه حال از قدرت و یاران بیشتری برخوردار است که این کار را برای نابودی شهر تایتان آسان تر می کند و...
یک صد سال پیش از شروع داستان, غولهای عظیمی شبیه به انسانها با پدیدار شدنشان شروع به خوردن انسانها و در نتیجه از بین رفتن بسیاری ازتمدنها میشوند. انسانها نیز برای جلوگیری از این کشتار تیتانها سه دیوار دایرهای شکل عظیم ساخته و خود را در بین این دیوارها زندانی کردند. انسانها به مدت صدسال در صلح و آرامش بین این دیوارها زندگی میکنند تا اینکه روزی ناگهان تیتانی بلندتر از دیوار اول (ماریا) پدیدار شده و با ایجاد سوراخی باعث عبور سایر غولها به داخل منطقهی زراعی انسانها میشود. نتیجهی این حملهی ناگهانی غولها مشخص است. انسانها با از دست دادن منطقهی وسیعی از قلمرو جدید خود وارد دورانی سخت به همراه قحطی میشوند. داستان این فیلم در رابطه با دو خواهر و برادر ناتنی به نامهای "ارن ییگر"( هاروما میورا) و خواهر ناتنی او "میکاسا آکرمن" (کیکو میزوها) است که بعد ازسقوط دیوار اول با سختیهای بسیاری روبرو میشوند و آخرین امید های بشریت برای ادامه زندگی می باشند ...
در سال ۱۹۹۵، یک هلیکوپتر با قابلیت کنترل از راه دور، معلق در آسمان، درست بالای یک نیروگاه هسته ای قرار میگیرد. دولت، مسئولین نیروگاه و رسانه ها همگی یک فکس دریافت می کنند که اگر نیروگاه به حالت خاموش در نیاید، هلیکوپتر بر روی آن رها خواهد شد و فاجعه ای ناگوار رخ خواهد داد…
بشریت از قتل های سراسر دنیا، که به نام «قتل های گوشتی» شناخته می شود رنج می برد. یک دانش آموز دبیرستانی به نام ایزومی شینیچی یک انگل دارد که در بیرون بدن او زندگی می کند و جایگزین دست راست اوست و او ممکن است که حقیقت را کشف کند...
انسانیت، با قتل هایی به نام قیمه قیمه کردن آدم که در سراسر جهان رخ می دهند، زیر سوال برده می شود. لزومی شینیچی دانش آموز دبیرستانی است مشکلی خاصی دارد که …
داستان فیلم در مورد وقایع نیمه اول قرن بیستم و حول شخصیت “جیرو هیروکوشی” میگردد ، شخصی که هواپیمای جنگنده Zero را برای ارتش ژاپن ساخته است، یعنی همان جنگنده معروفی که در جنگ جهانی دوم و به خصوص در جریان حمله پرل هاربر مورد استفاده قرار گرفت و ظاهرا اسمش هم خلبانان آمریکایی را به هراس میانداخت. همچنین درگیری های ژاپن با رکود اقتصادی در آن سال ها و زمین لرزه مهیب ۱۹۲۳ نیز در این فیلم به تصویر کشیده شده است...
ریوتا معماری موفق در توکیو است، که ساعتهای زیادی از شبانه روز را برای تامین زندگی همسرش میدوری و پسر شش سالهاش، کیتا، به کار اختصاص میدهد. اما وقتی که آزمایش خون نشان میدهد که کیتا به هنگام تولد با کودکی دیگر جابجا شده است، این دو خانواده بسیار متفاوت به یکدیگر میرسند و مجبور به گرفتن تصمیمی سخت و سرنوشت ساز میگردند.
در روزهای افول شوگان،"جوبی کاماتا" شمشیرزن سابق شوگان،تحت فرمانی شورشیان بیشماری را به قتل رسانده و شهرت زیادی در کیوتو بدست می آورد.پس از سقوط دولت او نقش زیادی در تعیین جانشینی بازی کرده و سپس بدون هیچ نشانه ای ناپدید می شود تا از دستگیر شدن توسط دولت جدید جلوگیری کند و...
داستان فیلم در سال ۱۹۸۷ رخ میدهد و دربارهی زندگی یک جوان به نام یونوسوکه است که برای شروع دوران دانشجویی خود به توکیو مهاجرت میکند. او با دو دوست جدید آشنا میشود و در این بین با چیهارو ، یک زن بزرگسال، نیز آشنا میشود...
ریویچی با رها کردن تمدن مدرن، زندگی منزوی و خودکفا را در کوهی پوشیده از برف دارد و بمب های پستی را برای مدیران عامل شرکت ها و شبکه های تلویزیونی می فرستد. یک روز، او با موجودی مرموز در فو روبرو می شود...
در سال 1979 در توکیو، چهار خواهر متمایز از رابطه پدر سالخورده خود فاش میشوند و باعث میشوند که چهرههای شاد و احساسات درهمتنیدهشان به آرامی آشکار شود.
زندگی یک زن آمریکایی که در کیوتو، ژاپن زندگی می کند، زمانی که شوهر و پسرش در یک سانحه هوایی مرموز ناپدید می شوند، به هم می ریزد. به عنوان تسلیت، او به سانی، یکی از کلاس جدید ربات های خانگی ساخته شده توسط شرکت الکترونیکی همسرش، می دهد.