زوجی که با نابودی قریب الوقوع ناشی از یک سیارک نابودگر سیاره روبرو هستند، به تپه های تنسی فرار می کنند تا آخرین روزهای خود را با هم بگذرانند - اما فروپاشی آشفته جامعه برنامه های آرام آنها را مختل می کند.
یک گردهمایی خانوادگی زمانی مرگبار می شود که سه خواهر از هم جدا شده توسط پدرشان احضار می شوند تا آخرین آرزوهای او را برآورده کنند و ارثی را جمع آوری کنند. با این حال، یک دیوانه با دو چاقو با نقشه های خود وارد می شود...
بروک یردلیِ دلشکسته، در تولد سی سالگیاش، آرزویش را روی تابلوی آرزوهای نوجوانیاش میکند و آرزوهایش، از جمله راهاندازی کسبوکار و ملاقات با مرد رؤیاهایش، به طرز معجزهآسایی برآورده میشوند.
این داستان عاشقانه ی هولناک نشان می دهد که چگونه هرمان و لیلی علی رغم مخالفت پدر لیلی در ترانسیلوانیا با هم ملاقات کردند و با هم قرار گذاشتند که به ازدواج آنها منجر شد و به آمریکا نقل مکان کردند ، جایی که وقایع سریال اصلی در آنجا اتفاق می افتد...
چیس و لِین به فستیوال" Horror Hound" می روند، جایی که لین شروع به تجربه پیشگویی های غیرقابل توضیح و چشم اندازهای نگران کننده مرتبط با گذشته شهر به ویژه افسانه محلی کریپر می کند...
یک طراح داخلی زن جوانی را که جان او را نجات داده به عنوان دستیار استخدام می کند. با این حال، او به زودی متوجه می شود که این حادثه به دور از تصادف بوده است و نجات دهنده او فرد خوبی نیست...
سفری نوستالژیک در میان فیلمهای علمی تخیلی دهه ۸۰، با بررسی تأثیر و ارتباط آنها با امروز، که توسط هنرمندانی که آنها را ساختهاند و کسانی که برای تبدیل دیدگاههای خود به واقعیت الهام گرفتهاند، روایت میشود...
وقتی مادری مشکوک می شود که دخترش توسط موجودات انگلی آلوده شده است ، افرادی که بیشتر به او اعتماد داشتند او را به شکاف اعتیاد به مواد مخدر ، از بین بردن خود و فداکاری ویرانگر سوق می دهند...
والدینی که اخیراً از هم جدا شده اند، تریسی (فیسک) و ریک (راجرز) تعطیلات دیگر را با دختران خردسال خود هارپر و آوا می گذرانند. اما این کریسمس، دختران فقط یک چیز در لیست آرزوهای خود دارند - اینکه کریسمس را با مادر و بابا در خانه مزرعه خانوادگی تریسی بگذرانند...
داستان این سریال درباره گروهی کارمند هستندکه در شرکتی مشغول به کارند. هر یک از این افراد عیبی منحصر به فرد دارند و در راس آنها رئیس آنهاست که بیش از دیگران عیب دارد.
کارآگاه نیک برکات فکر می کرد که برای کار در دایره ی جناییِ پورتلند آمادست , تا اینکه شروع به دیدن چیزهایی کرد که توضیحی براشون نداشت . و بعد از ملاقات با آخرین بازمانده ی خانوادش , نیک به رازی که در پس این وقایع هست پی می بره . نیک مثل بقیه ی آدمها نیست , اون از نوادگانِ نسلی از شکارچی هاست که به اسم “گریم” شناخته می شن. کسانی که مسوول جلوگیری از تکثیر موجوداتِ ماورالطبیعه هستن. و این گونست که داستانِ نیک آغاز می شه , در حالی که در ابتدا نسبت به این جریان بی میله ولی در حالی که مشغول کار بر روی پرونده های جنایی به همراهِ همکارش هست به جریاناتی بر می خوره که باعث می شه با دنیای این موجوداتِ انسان نما ارتباط برقرار کنه...
این سریال داستان دو دختر جوان رو مطرح میکنه که متوجه میشن به طور تصادفی هنگام به دنیا اومدن با هم دیگه عوض شدن. “بی کنیش” در خانواده ای ثروتمند به همرا دو والدین و دو برادرش بزرگ شده و در مقابل “دافنه واسکوئز” که قدرت شنوایی خودش رو در بچگی به دلیل مننژیت از دست داده به همراه تنها مادرش و در محیطی فقیرانه بزرگ شده است . داستان وقتی دراماتیک میشود که دو خانواده همدیگه رو ملاقات میکنند و بر سر این که چه جوری به خاطر دخترا باهم زندگی کنن جر و بحث میکنند …