دینل، سیله و پومپیلیو که در آرزوی ثروتمند شدن از طریق استخراج ارز دیجیتال بودند، ناگهان با گم کردن فلش مموری حاوی دارایی دیجیتال خود، تمام امیدهایشان نقش بر آب میشود.
انقلاب 1989 رومانی، شهر سیبیو را به صحنه درگیری خونینی بین پلیس و مردم معترض تبدیل میکند. کاپیتان ویورل، در تلاش برای فرار از دست ارتش، به همراه دیگر زندانیان به استخری خالی انداخته میشود.
اکاترینا، معلم دینی دبیرستان و همسر کشیش شهر، با یولیو، دانش آموز 16 ساله ای با گذشته ای آشفته درگیر می شود. اکاترینا سعی می کند او را تحت کنترل خود نگه دارد، اما در این روند حس کنترل خود را از دست می دهد...
در آگوست 1983، معمار دینو نیاگو به همراه همسر و دو فرزندش، یک پسر و یک دختر، در ساحلی نزدیک یک منطقه صنعتی هستند. او دستگیر و به اداره پلیس بخارست منتقل می شود و در آنجا به همراه ولی، یکی از همکاران سرویس امنیتی، در سلولی زندانی می شود...
یک استاد ریاضیات در دانشگاه پلیتکنیک بخارست زندگی بیدغدغهای دارد. او در یک رابطه باز با ایرینا است که از اینکه او با زنان دیگر همراهی میکند، چشم پوشی میکند. اما هنگامی که ایرینا باردار میشود، پترو مجبور به تغییر سبک زندگی خود و رشد شخصیت میشود...
یک بازیگر رومانیایی متواضع در 30 سالگی، که به سختی بین یک قسمت پیچیده در یک موزیکال، یک همسر افسرده، و وسواس یک زلزله قریب الوقوع و ویرانگر زنده می ماند، قربانی پدرخود می شود...
داستان یک محله از بخارست را روایت می کند. به طور دقیق تر، فیلم شبی از زندگی بی وقفه یک مغازه در یک محله بلوک ها را نشان می دهد. چهار داستان مختلف با یک شخصیت کلیدی به نام آخیم،، به هم پیوند می خورند. فیلم قصد دارد داستان افراد عادی در شرایط غیر عادی را نشان دهد ...
یک کارگردان در طول ساخت آخرین فیلم خود احساس می کند که باید صحنه جدیدی را با تاکید بر زیبایی شناسانه قهرمان داستان اضافه کند. مذاکرات بی پایان آغاز می شود. اما آیا آنها به نتیجه ای خواهند رسید؟...
تام سایر و دوستش هاکلبری فین ماجراجویی های بزرگی در رودخانه می سی سی پی دارند، تظاهر به دزدان دریایی می کنند، در مراسم تشییع جنازه خودشان شرکت می کنند و شاهد یک قتل هستند...
حدود یک سال از آخرین ملاقات الکساندرا و آندری میگذرد. آندری بازیگر معروفی شده و الکساندرا نیز پس از تصدی شرکت گریگور وارلام، به یک تاجر موفق تبدیل شده و برای فراموش کردن گذشته، خود را غرق کار کرده است. در این میان، میخائی و مایا در انتظار تولد فرزندشان هستند.
یک کمدی تلخ و شیرین است که بر تمایل فزاینده جوانان اروپای شرقی برای مهاجرت به غرب تمرکز دارد سورینا تصمیم می گیرد که باید به مزار پدرش رفته و از او "نشانه" بخواهند. چند ثانیه بعد ، لوسی با بطری به سرش ضربه می زند و ...