Iulian Postelnicu

مردی بی‌هدف به نام کاستیکا به طور ناخواسته نامزد ریاست جمهوری می‌شود. حزب حامی او فاسد است و قصد دارد با شکست در انتخابات به اختلاس ادامه دهد، در حالی که کاستیکا فقط به فکر حل مشکل جای پارک همسایه‌اش است.

دینل، سیله و پومپیلیو که در آرزوی ثروتمند شدن از طریق استخراج ارز دیجیتال بودند، ناگهان با گم کردن فلش مموری حاوی دارایی دیجیتال خود، تمام امیدهایشان نقش بر آب می‌شود.

انقلاب 1989 رومانی، شهر سیبیو را به صحنه درگیری خونینی بین پلیس و مردم معترض تبدیل می‌کند. کاپیتان ویورل، در تلاش برای فرار از دست ارتش، به همراه دیگر زندانیان به استخری خالی انداخته می‌شود.

یک افسر راهنمایی و رانندگی که دوست دارد نقش کارآگاه را بازی کند، شروع به تحقیق در مورد یک پرونده می کند و خطراتی فراتر از آنچه که فکر می کرد یک سرقت ساده از کتابفروشی بود، کشف می کند...

رامون آدم مهربانی است، او سعی می کند کارهای خوب انجام دهد، اما وضعیت را بسیار بدتر می کند. او به دنبال شخص خاصی است و در نهایت به بخارست می رسد...

ایلی از زندگی آسان یک پلیس روستایی لذت می برد. انفعال او در طول یک سری حوادث خشونت آمیز به زودی او را به شریک قتل تبدیل می کند...

یک پرونده حل نشده جنایی ناشناس یک پلیس وسواسی تحقیقاتش او را به دنیایی از تاریکی و خشونت فرو می برد و همه اطرافیانش را به شبکه ای از ویرانگری و انتقام می کشاند...

اوتو باید با از دست دادن دوستش مقابله کند. او همچنان در فضای خالی که او را پر کرده زندگی می‌کند، اما برای بقا، باید با غم و گناه خود روبرو شود...

در آگوست 1983، معمار دینو نیاگو به همراه همسر و دو فرزندش، یک پسر و یک دختر، در ساحلی نزدیک یک منطقه صنعتی هستند. او دستگیر و به اداره پلیس بخارست منتقل می شود و در آنجا به همراه ولی، یکی از همکاران سرویس امنیتی، در سلولی زندانی می شود...

ایوان سمچیوک (یک خبرنگار) با یک مترجم در یک اتاق هتل در کابل رابطه برقرار می‌کند و این رابطه باعث تغییر زندگی او می‌شود...

پترو، یک مهندس حفاری در یک جامعه‌ی کارگران صنعت نفت زندگی می‌کند. او درگیر یک تضاد است؛ از یک سو قرار است با دوست باردارش، لورا، ازدواج کند و از سوی دیگر با همسر یکی از همکارانش، سونیا، رابطه‌ای دارد. سونیا در محل کارش تصادف می‌کند و زندگی جدید پترو شروع می‌شود، در حالی که ...

پاتراسکو پس از اینکه تنها شاهد ناگوار یک دعوای خانگی است که به قتل ختم می شود، خود را در تقابل با دو همسایه بسیار نزدیک می بیند...

دختر «رابین هود» زمانی که پی می برد پدرش توسط «پرنس جان» اسیر شده است، به پسر «شاه ریچارد» و جانشین برحق سلطنت کمک می کند تا دوباره تاج و تخت را بدست آورد و همینطور پدرش را آزاد کند...

ویکتور گودئانو، دست راست چائوشسکو، رازی دارد. او همچنین یک مامور KGB است و قبل از اینکه کشف شود باید فرار کند، بنابراین از یک فرصت دیپلماتیک ارزشمند استفاده خواهد کرد.

درامی در رابطه با روابط مدرن که به نسل جوان کشوری می‌پردازد که بین گذشته و آینده گرفتار شده است.