یک مارشال آمریکایی در مرز جنوبی با یاغیان درگیر میشود و زخمی رها میشود. او توسط یک پسر اهل ناواهو نجات پیدا میکند و با هم به قلمرو ناواهو سفر میکنند..
یک روز معمولی در سال ۱۸۷۰ در منطقه ای به نام آریزونا گروهی از بازماندگان به رهبری مارشال فرانک در مقابل مردگان متـحرک ایستادگی می کنند. منبع این زامـبی ها شهری به نام کرومپیت است. گروه از هم جدا می شود تا راه حلی برای خلاصی از این وضعیت پیدا کند...
در یک شهر کوچک یک سری قتل های زنجیره ای رخ داده است که قاتل طوری صحنه سازی کرده که گویا چیز دیگری مثل شیاطین در این قتل ها دست داشته اند پلیس هم با سردرگمی به دنبال قاتل میگردد که...
کارآگاه «میچ پرستون» (رابرت دنیرو)، پلیسی است که به هیچ چیز جز شغلش اهمیت نمی دهد. بعد از رخ دادن اتفاقاتی غیر منتظره، او مجبور میشود به همراه یک افسر پلیس که کوچکترین شباهتی به او ندارد، در یک برنامه تلوزیونی پلیسی بازی کند.
"سام داوسون" مردی با ضريب هوشی يک بچه ۷ ساله است که همسرش پس از اينکه دخترشان به دنيا می آيد آندو را ترک می کند. سام نام دخترش را "لوسی" می گذارد و او را به تنهايی بزرگ می کند و رابطه عاطفی بسيار قویی بين اين پدر و فرزند بوجود می آيد. اما محدوديت های ذهنی سام باعث ايجاد مشکلاتی برای خودش و لوسی می شود. قانون حکم می کند که لوسی بايد از سام جدا شود و بنابراين سام با وکيلی قدرتمند به اسم ريتا هريسون که می خواهد توانايی هايش را با پيروزی در اين پرونده به رخ همکارانش بکشد، همراه می شود تا از حق خود دفاع کند...
در شهری که خیابانهایش توسط فروشنده های مواد مخدر پر شده کسانی هستند که قسم خورده اند خیابانها را از وجود آنها پاک کنند."آلونزو هریس" کارآگاه پلیس نیویورک است که همیشه روشهایش برای اجرای قانون مورد سوال بوده اند.فیلم داستان او را روایت می کند که در یک 24 ساعت مامور جوان "جیک هویت" را آموزش می دهد...
«نيک مارشال» (گيبسن) در يک آژانس تبليغاتي کار مي کند و مردي زن ستيز است و همسر سابق و دختر و مستخدمه اش از دست او شاکي اند. شبي، «نيک» با ماشين تصادف مي کند، اما صبح روز بعد در مي يابد توانايي خواندن فکر زنان را پيدا کرده است. «نيک» ابتدا هراسان مي شود، اما کم کم مي فهمد که مي تواند از اين موهبت استفاده کند.
«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.
«جو کوپر» (پارکر) و «داگ رمر» (استون) تلاش مي کنند تا با ابداع قوانيني جديد در بازي، همه چيز را به سود خود تغيير دهند. در نهايت، بازي تازه و عجيبي به نام «بيسکت بال» درست مي شود که قوانين آن متفاوت از بسکت بال است، اما محبوبيت فراواني مي يابد و يک برگزار کننده ي مسابقات ورزشي به نام «تد دنسلو» (بورگناين) پيشنهاد مي کند که مسابقات ليگ اين رشته ي جديد هم آغاز شود...
دکتر "کرین" دندانپزشک قاتل از آسایشگاه روانی که پس از دستگیری به آن منتقل شده بود فرار می کند.او که می خواهد یک زندگی عادی داشته باشد به شهری غربی رفته و با نامی جعلی در آنجا زندگی می کند اما همه چیز برای او خوب پیش نمی رود و...
رائول ( جانی دپ ) به همراه گونزو ( بنیکو دل توره ) برای تهیه گزارش به لاس وگاس آمده اند اما همیشه در حال استفاده از انواع مواد مخدر هستند و فرق بین واقعیت و توهم را نمی توانند تشخیص بدهند. آنها همیشه توهم می بینند تا اینکه گونزو در آسانسور با دختری ( کامرون دیاز ) که خود را خبرنگار معرفی میکند آشنا شده و عاشق او میشود اما مواد مخدر ذهن او را بهم ریخته.