داستان در باره ی روزنامه نگاری است که مدیرش به او اخطار کرده که اگر یک کطلب مهم ارایه نده از کار برکنار می شود هاروی تصمیم می گیره این کار رو به هر نحوی انجام بده اما باید برای عروسی دخترش به پاریس بره اما قول می ده که صبح روز دوشنبه برای جلسه مهم شرکت به نیویورک برگرده و …
یک نویسنده کتابهای علمی تخیلی که به تازگی همسر خود را از دست داده تصمیم می گیرد سرپرستی پسری 6 ساله که ادعا می کند از مریخ آمده است را به عهده بگیرد...
"سام داوسون" مردی با ضريب هوشی يک بچه ۷ ساله است که همسرش پس از اينکه دخترشان به دنيا می آيد آندو را ترک می کند. سام نام دخترش را "لوسی" می گذارد و او را به تنهايی بزرگ می کند و رابطه عاطفی بسيار قویی بين اين پدر و فرزند بوجود می آيد. اما محدوديت های ذهنی سام باعث ايجاد مشکلاتی برای خودش و لوسی می شود. قانون حکم می کند که لوسی بايد از سام جدا شود و بنابراين سام با وکيلی قدرتمند به اسم ريتا هريسون که می خواهد توانايی هايش را با پيروزی در اين پرونده به رخ همکارانش بکشد، همراه می شود تا از حق خود دفاع کند...
یک زن مبتلا به اسکیزوفرنی برای پیدا کردن پسرش که شانزده سال پیش به فرزندخواندگی داده، سراغ معشوق سابق دانشگاهی خود میرود، که این موضوع موجب ناراحتی همسر جدید مرد میشود.
زنی که از طرف همسرش مورد آزار و اذیت قرار می گیرد به کالیفرنیا می رود تا نبدیل به یک ستاره سینما شود. از طرفی برادر زاده اش به آلاباما بازگشته و درگیر یک پرونده قتل می شود...
"جودی نلسون" از تحقیقات پزشکی استعفا میدهد تا ازدواج کند. سال ها بعد شوهر او، فیزیک دان، از او طلاق گرفته تا با دکتری دیگر باشد. او که بسیار نا امید شده اکنون تنها در آپارتمان لوکسش زندگی می کند و ...
دکتر "جان دولیتل" دنیا را در دستان خود دارد.همسر زیبا و دختران قابل تحسین از یک طرف و شغلی که بهتر از این نمی تواند باشد.یک شب که او نزدیک بود با اتومبیلش سگی را زیر بگیرد سگ فریاد می زند "احمق" و ناپدید می شود.از آن به بعد قابلیت دوران کودکی او یعنی صحبت با حیوانات باز می گردد…
ستاره ي دنباله داري با سرعت به سوي زمين در حرکت است و يک سال ديگر قطعه ي بزرگي از آن در اقيانوس اطلس سقوط خواهد کرد و طبق پيش بيني، با امواجي به بلندي دويست متر سيلي به راه مي اندازد که نيويورک و ساير شهرها را ويران خواهد کرد. قسمت بزرگ تر ستاره که به کانادا اصابت مي کند، باعث انقراض نسل بشر مي شود...
گروهی مسلح در نیویورک با گروگانگیری مسافران یک واگن مترو، خواستار دریافت باج میشوند. سوال اصلی این است که پس از دریافت باج، چگونه میتوانند بدون گرفتار شدن فرار کنند؟
۴ سال پس از حوادث پارک ژوراسيک در جزيره نوبلار، «جان هاموند» در می يابد که در جزيره سورنا واقع در نزديکی جزيره نوبلار تعدادی زيادی دايناسور پرورش يافته اند. گروهی به رهبری پسر عموی هاموند که اکنون کنترل شرکت اينجن را در دست گرفته تصميم دارند تا اين دايناسورها را اسير کرده و به پارک دايناسورها در سان ديگو منتقل کنند تا از اين طريق بتواند درآمد کلانی را بدست آورند...
«مایک رویرک» رئیس گروه عملیات اضطراری و «دکتر امی بارنز» زلزله شناس ، به تحقیق درباره ی انفجاری زیر زمینی می پردازند که در اثر آن عده ای کارگر ساختمانی جان خود را از دست داده اند. آنها درمی یابند که احداث تونلی زیر زمینی باعث بروز فعالیت آتش فشانی شده است که…
در یک مشاهده عمیق و به طرز جالبی زیرکانه Affair یک رابطه خارج از قاعده به تصویر میکشه، "نواه" یک معلم مدرسه و رمان نویس در شهر نیویورکـه که ازدواج موفقی پشت سر گذاشته اما از عدم استقلال و وابستگی به پدر زن پولدارش رنج میبره در مقابل "آلیسون" یک پیشخدمت جوانه که داره سعی میکنه زندگیش بعد از یک تراژدی غمناک به حالت عادی برگردونه، همه چیز پیچیده میشه وقتی که آلیسون و نواه با همدیگه رو به رو میشن و ...
“ون دام ” که یک ورزشکار رزمی و هنرپیشه فیلمهای اکشن است، در این فیلم نقش هنرپیشهی بازنشستهای را ایفا میکند که سابقا در فیلمهای اکشن بازی میکرده. اما دوران بازنشستگی او زیاد طول نمیکشد و دوباره در قالب یک مامور امنیتی خصوصی به دنبال ماجراجویی میرود. طبیعتا این نقش به زندگی واقعی خود ون دام هم شباهتهای زیادی دارد…
یک جراح جوان که دارای اوتیسم و سندرم ساوانت است به بخش کودکان یک بیمارستان معتبر منتقل میشود. ،سوال اصلی اینجاست که آیا کسی که نمی تواند با مردم حرف بزند آیا میتواند جان آنها را نجات بدهد؟
سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم ۲ تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه، دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره، قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه ...