"آیاکو" برای پرداخت بدهی پدر خود با رئیسش "آقای آسای" رابطه پنهانی برقرار می کند. او همچنین برای برادرش پول می فرستد تا شهریه دانشگاه خود را بپردازد، اما پدرش مانع اینکار او می شود. او "آقای فوجینو" را فریب می دهد تا پولهایش را به او بدهد تا با دوست پسرش ازدواج کند اما...
تورا سان، یک دستفروش دوره گرد که بیست سال قبل از خانه پدرش بیرون رانده شد ، اما دوباره با عمه، عمو و خواهرش ساکورا ارتباط برقرار می کند. تورا در زندگی آنها خرابی ایجاد می کند...
كيوتو ، سال 1882. « سانشيرو سوگاتا » ى جوان ( فوجيتا ) براى يادگيرى فنون رزمى مريد شخصى به نام « شرگورو يانو » ( اوكوچى ) میشود كه شكلى جديد از جوجيستو به نام جودو را بدعت گذاشته است.
"کانسوکه یاماموتو" سامورائی است که رویای یک کشور متحد و آرام را در سر دارد. او به خدمت "تاکدا"، لرد منطقه کای در می آید. او لرد را قانع می کند تا لرد منطقه همسایه را به قتل رسانده و همسر او را بدست آورد. او سپس "شاهزاده یو" را قانع می کند تا این توافق را پذیرفته و پسری برای "تاکدا" به دنیا بیاورد و...
ژاپن، اوايل قرن نوزدهم. »دکتر نايدي« (ميفونه)، مشهور به »ريش قرمز«، پزشک مسئول يک درمانگاه عمومي فقيرانه است. »دکتر نوبورو ياسوموتو« (کاياما)، پزشک يار جديد، به رغم نافرماني هاي اوليه اش از »ريش قرمز«، از جمله به خاطر افراط در نوش خواري و پوشش غير معمولش، سرانجام مي آموزد که يک پزشک خوب بايد فداکاري کند.
پس از انفجار بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی، ارتش و دولت ژاپن با درخواست متفقین برای تسلیم بدون شرط روبرو می شوند. وزیر دفاع ژاپن افسرانی را رهبری می کنند که اعتقاد دارند حتی تا مرگ همه شهروندان ژاپنی باید به مبارزه ادامه دهند و...
"تاکزو" زندگی اش به عنوان مبارزی سرگردان را رها می کند."ساساکی کوجیرو" سامورایی باهوش و با استعداد او را به مبارزه دعوت می کند.اما پیش از مبارزه او باید با گروهی از راهزنان مبارزه کرده و با احساسش نسبت به دو زن کنار بیاید...
در طول جنگ جهانی دوم، قلب یک انسان را از آزمایشگاهی در اروپا (دکتر فرانکنشتاین) می گیرند و در آزمایشگاهی در ژاپن نگهداری می شود تا اینکه در معرض تشعشعات بمباران هیروشیما قرار می گیرد ...
پس از برخورد یک شهاب سنگ به زمین،هیولایی سه سر به نام "گیدارو" در توکیو آزاد می شود."ماترا" تلاش می کند با "گودزیلا" و "رادان" متحد شده و تهدید فرازمینی را نابود سازند...
«گوندو» ( ميفونه ) مدير توليد يك كمپانى كفشسازى است. فرزند گوندو را مى ربايند و در قبالش تقاضاى پول هنگفتى مى كنند؛ اما خيلى زود معلوم مى شود كه به اشتباه فرزند راننده ى گوندو را ربوده اند...
پس از اینکه ارباب چهل و هفت سامورائی فریب خورده و مجبور می شود دست به آئین خودکشی بزند، آنها تصمیم می گیرند انتقام مرگ ارباب خود را گرفته و شرافت او را پس بگیرند...