پس از 11 سپتامبر ، توجه به دستگیری جان واکر لیند ، معروف به "طالبان آمریکایی" معطوف شد. این مستند بررسی می کند که چگونه آمریکا در مه جنگ با عدالت دست و پنجه نرم می کند و چگونه روایت ها پس از نبرد ساخته و نابود می شوند...
داستان فیلم مربوط به یک قاتل بسیار قدرتمند و حرفه ای به نام ساوانا میباشد که قتل هایه بسیار زیادی را انجام داده است و سالهاست که کاراگاه ها و پلیس های بسیاری در راه پیدا کردن این قاتل تلاش هایه بسیار زیادی کردند ولی یا کشته شدند یا نتوانستند کار را ادامه دهند. اکنون 2 کارگاه مرد و زن جوان برای به دست آوردن شغل گاراگاهی این ماموریت را قبول کردند تا قدرت خود را در یافتن مجرم اثبات کنند اما آنان نمی دانستند که با چه پرونده ای رو به رو خواهند شد که شاید هر دوی آن ها را از میان بردارد اما …
بر مبناي نمايش نامه اي نوشته ي پيتر مورگان که پيش از اين در لندن (2006) و برودوي (2007) با موفقيت روي صحنه رفته بود. هوارد با شرط اين که لانگلا و شين به تکرار نقش هايي که در تياتر خلق کرده بودند بپردازند کارگرداني را به عهده مي گيرد. طبعا فيلم فارغ از سياست نيست، اما بيشتر به وجه انساني روايت و شباهت ها و تفاوت هاي دو شخصيت اصلي نظر دارد. اين که دو شخصيت از يک رودررويي، جلوي ميليون ها تماشاگر، به دنبال اهداف شخصي خود هستند؛ يکي اضافه کردن به اعتبار کاري و تعداد تماشاگر برنامه و ديگري احيا کردن اعتبار از دست رفته و دريافت دستمزدي کلان.
وقتی فالگیر کالین را متقاعد میکند که دوست پسرش دیک به او خیانت میکند، او تصمیم میگیرد جلوی آن را بگیرد. پس از اینکه کالین به طور تصادفی دیک را می کشد، دنیل، قاتل مافیایی، به او پیشنهاد می دهد تا اعتبار قتل را به عهده بگیرد...
کانال «ترو تي وي» تلويزيوني کابلي براي فرار از ورشکستگي تصميم مي گيرد بيست و چهار ساعت از زندگي يک آدم معمولي را به روي آنتن بفرستد. سرانجام پس از جست و جو و امتحان بسيار، آدم کم هوشي به نام «اد پکورني» (مکانگي) که به کار فروشندگي در يک فروشگاه نوارهاي ويدئويي مشغول است، انتخاب مي شود...
اندی "برینک" برینکر و گروه اسکیت بازانش، Soul-Skaters، با گروهی از اسکیت بازان اسپانسر شده، Team X-Bladz، درگیر می شوند. هنگامی که برینک می فهمد که خانواده اش درگیر مشکلات مالی هستند، وارد یک مسابقه اسکیت بورد با جایزه بزرگ می شود تا به آنها کمک کند...
يک ستاره شناس به اسم دکتر «النور آروی» (جودی فاستر) يکسری امواج هوشمند را که از اعماق فضا منتشر شده اند کشف می کند. او و دانشمندان گروهش پيغامها را کشف رمز می کنند و سپس جزئيات نقشه ساخت يک دستگاه برای برقراری ارتباط با اين موجودات بيگانه فضايي را تهيه می کنند.
فيلم با لحظات فرود آپولو 11 بر ماه آغاز مي شد و روايت بر مبناي شخصيت جيم لاول، فضانورد معروف آمريكايي و فرمانده آپولو 13 شكل مي گیریرد. داستان ضمن روايت زندگي خانوادگي آنها از يك سو و مشكلات عظيمي كه در راه اين ماموريت پشت سر گذاشتند، از سوي ديگر ادامه مي يابد.
فیلم داستان دیوید هردگ را روایت میکند که تنها بازمانده آزمایش فیلادلفیا در سال ۱۹۴۳ است که به طور اتفاقی به سال ۱۹۸۴ منتقل شده بود. او حساسیت ویژهای به هر تغییر در جریان زمان دارد. در سال ۱۹۹۳، نسخه پیشرفتهتری از آزمایش فیلادلفیا برای انتقال یک جنگنده نامرئی بین مقصدها انجام میشود. اما در طول آزمایش، هردگ به طور ناگهانی به یک خط زمانی موازی کشیده میشود که در آن نازیها با استفاده از یک بمبافکن مرموز جنگ جهانی دوم را برنده شده و ایالات متحده را تسخیر کردهاند. هردگ باید سعی کند بازگشت به خط زمانی اصلی را پیدا کند و تاریخ را تصحیح کند...
لينکلن کانتي نيو مکزيکو. دامداري انگليسي به نام «جان تانستال» گروهي جوان فراري و بي خانمان را براي کار استخدام مي کند. تازه ترين فرد استخدام شده، هفت تيرکش کله شقي به نام «بيلي باني» است که به خوبي با بقيه کارکنان کنار مي آيد و پس از کشته شدن «تانستال» يک دارو دسته ي ياغي را تشکيل مي دهد..
این فیلم داستان نبرد دریایی میدوی در اقیانوس آرام را روایت میکند که در دههی چهل میلادی اتفاق افتاد و طی آن یک نبرد دریایی سرنوشتساز و بسیار بزرگ بین ارتش آمریکا با امپراتوری ژاپن را شاهد بودیم. این نبرد دریایی حدود سه روز طول کشید که در طول آن حدود سه هزار نفر از نظامیان ژاپنی و حدود سیصد نفر از آمریکاییها کشته شدند و…
کارآگاه نیک برکات فکر می کرد که برای کار در دایره ی جناییِ پورتلند آمادست , تا اینکه شروع به دیدن چیزهایی کرد که توضیحی براشون نداشت . و بعد از ملاقات با آخرین بازمانده ی خانوادش , نیک به رازی که در پس این وقایع هست پی می بره . نیک مثل بقیه ی آدمها نیست , اون از نوادگانِ نسلی از شکارچی هاست که به اسم “گریم” شناخته می شن. کسانی که مسوول جلوگیری از تکثیر موجوداتِ ماورالطبیعه هستن. و این گونست که داستانِ نیک آغاز می شه , در حالی که در ابتدا نسبت به این جریان بی میله ولی در حالی که مشغول کار بر روی پرونده های جنایی به همراهِ همکارش هست به جریاناتی بر می خوره که باعث می شه با دنیای این موجوداتِ انسان نما ارتباط برقرار کنه...
داستانِ این سریال مربوط به پزشک زنی با نام مایکلا کوئین است که نقش آن را جین سیمور بازی میکند. مایکلا پس از گرفتن تحصیلات پزشکی در بوستون به دهکدهای در کلورادو میرود و در آنجا به معالجه بیماران میپردازد در همین حین با خانوادهای صمیمی میشود پس از مدتی مادر آن خانواده بر اثر بیماری در معرض مرگ قرار میگیرد و در اواخر عمرش سه فرزندش را به مایکلا می سپارد تا از آنها مراقبت کند.
دو پلیس کاملا متفاوت، یکی با ضریب هوشی بالا اما قدرت بدنی ضعیف و دیگر با قدرت بالا اما کودن و احمق، به عنوان پلیس مخفی به دبیرستانی اعزام می شوند و ...
پس از استقلال کشور مکزیک از دولت استعماری اسپانیا در سال 1823 مهاجرت آمریکایی ها به ایالت تگزاس که در آن زمان بخشی از خاک کشور مکزیک بود افزایش یافت. به طوری که پس از مدت کوتاهی اکثر ساکنان این ایالت را آمریکایی تبارها تشکیل می دادند که با دولت مرکزی اختلاف نظرهای فراوانی داشتند...