داستان فیلم در جوانی به اسم پیتر پارکر است که از محبوبیت چندانی برخوردار نیست تا اینکه توسط سنجاقکی گزیده شده و تبدیل به ابر قهرمان میشود اما ساعت شنی ...
سفینه غارتگر ها دوباره به زمین بر میگردد و در دل جنگلی سقوط میکند . گروه غارتگران یک سرباز به زمین میفرستد در حالیکه تنها بیگانه زنده مانده در حال تولید مثل است .…
فیلم در مورد یک دختر و پسره که در همسایگی هم زندگی می کنند و به شدت با هم در تنش هستند ولی هنگامی که جلوی یک مجسمه قدیمی با هم دعواشون میشه و کار رو به فحش و فحش کاری می رسونن مجسمه اونارو نفرین می کنه و جای مغز این دو با هم عوض میشه
تمام دنیا به تسخیر مردگان متحرک در آمده و آخرین انسانهای بازمانده در یک شهر حصارکشی شده، زندگی می کنند. اما این شهر دیگر امنیت سابق خود را ندارد، زیرا نیروهای شورشی قصد دارند رهبر این شهر را سرنگون سازند، و از طرف دیگر زامبیها رفته رفته به موجودات باهوشتری تبدیل شده اند و نگه داشتن آنها پشت حصارها کار سادهای نیست
"نلسون" مردی که در کار تبلیغات است و تمام زندگی خود را صرف موفقیت در کارش کرده است. روزی او به طور اتفاقی در حین امتحان گواهی نامه رانندگی با "سارا" ملاقات می کند. "سارا" با تمام زن هایی که او در زندگی اش دیده تفاوت های بسیاری دارد. "نلسون" باعث می شود تا "سارا" امتحان خود را قبول نشود. همه چیز دست در دست هم می دهد تا "نلسون" ماه نوامبر را با "سارا" زندگی کند. چیزی که تمام زندگی او را تغییر خواهد داد...
دو بازپرس جنایی به نام های جان پرادهوم و اندی هولینگورث مسئول پرونده قتلی وحشتناک می شوند. اما با وقوع قتل های بیشتر کارشان گره می خورد و متوجه می شوند با قاتلی زنجیره ای مواجه هستند که قصد دارد بدن مسیح را بازسازی کند...
کارگاه جان هابز (دنزل واشنگتن) پس از دستگیری یک قاتل زنجیرهای (الیاس کوتیاس) و نظارت بر اعدام او، متوجه میشود روش جنایات او هم چنان اعمال میشود. «هابز» بر حسب تصادف درگیر پروندهٔ یک پلیس که سی سال پیش خودکشی کرده میشود و از طریق دختر او و کتابهایی که مییابد، پی میبرد که فرشتهای سقوط کرده و در جسم انسانها حلول میکند...
"هریت" یک جاسوس است. وقتی دوستانش دفترچه ی اسرارش را پیدا می کنند، همه بر علیه او می شوند. اما آیا "هریت" می تواند بر آنها غلبه کند و همچنان به کار جاسوسی ادامه دهد؟
در طول جنگ داخلی آمریکا، یک کاپیتان ارتش اتحادیه، نیروهای سواره نظام خود را به سمت یک نهر مه آلود به مزرعه ای دورافتاده هدایت می کند تا دام های دشمن (کنفدراسیون) را تصاحب کند...
لوک الیس، یک نابغه ۱۲ ساله، ربوده میشود و در «مؤسسه» به هوش میآید، مرکزی پر از کودکانی که همگی به همان روشی که او به آنجا رسیده است، به آنجا رسیدهاند و همگی دارای تواناییهای غیرمعمول هستند.
سریالی پیرامون کاراکتری به اسم Raymond Reddington که در سریال لقبش ”Red” هست خواهد بود . Red که یکی از مشهور ترین تبهکاران تحت تعقیب است ناگهان تصمیم میگیره خودش رو تسلیم پلیس کنه و کمک کنه هر کسی رو که باهاش تاحالا کار میکرده رو معرفی کنه ولی تنها شرطش اینه که با مامور FBI تازه وارد Liz Keen همکاری میکنه...
داستان دکتر ویلیام مسترز (با بازی مایکل شین) و ویرجینیا جانسون (با بازی لیزی کاپلن) را روایت میکند که دو پژوهشگر پیشگام در زمینه جنسیتشناسی انسان در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس، میزوری بودند.
سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم ۲ تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه، دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره، قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه ...