« وايات ارپ » ( فاندا ) كلانتر شهر تومستون مى شود تا با كمك « داك هاليدى » دائم الخمر ( ماتيور ) ، انتقام مرگ برادرش را بگيرد . سرانجام كار « وايات » به دوئل با خانواده شرارت پيشه ى « كلانتن » ( كه عامل مرگ برادرش بوده اند ) در اوكى كورال مى كشد...
قاضی "ویلیام پریست" در فاش کردن هویت واقعی "لوسی لیک" دست داشته، خاطرات دوران جنگ داخلی خود را بازگو می کند، از اعدام یک پسر جوان جلوگیری کرده و با "یانکی هوراس" در انتخابات رقابت می کند ...
مری پاپینز با چتری از ابرها پایین می آید تا نگه داری از “جین” و “مایکل” بچه های آقا و خانم “بنکس” را به عهده بگیرد. اما او یک پرستار بچه ی معمولی نیست…
یک سیاستمدار سالخورده تلاش می کند برای آخرین بار در دورانی که تلویزیون نقش مهمی در بازیهای سیاسی ایفا می کند، به عنوان شهردار یکی از شهرهای آمریکا انتخاب شود...
"هری و ایو" تلاش می کنند تا کودکی را به فرزندی بپذیرند . رئیس سازمان کودکان متوجه می شود "هری" رازی را مخفی کرده و تصمیم به تحقیقات می گیرد . او به سرعت متوجه می شود "هری" ، سفرهای متعددی به لس آنجلس داشته و ...
در حالیکه مهاجران مورمون به سمت سرزمین موعود در کنار رود “سن خوان” در یوتا حرکت می کنند،آنها “تراویس بلو” و “سندی” دو تاجر اسب را به برای هدایت واگن استخدام می کنند.آنها باید به منطقه ای ناشناخته وارد شده و با مشکلات زیادی روبرو شوند و…
سه قانونشكن به نامهاى « رابرت » ، « پدرو » و « ويليام » به بانكى دستبرد میزنند و سپس براى فرار از دست كلانتر ، آواره ى دشت و بيابان میشوند . تا اين كه به طور اتفاقى به زن باردارى بر میخورند . زن ، فرزندش را به دنيا می آورد و پيش از مرگ از سه مرد میخواهد كه جان كودك را نجات دهند .
ايالت نوادا ، سال 1885 . گروهى متشكل از 28 شهروندن « محترم » شهرى كوچك به سركردگى يك افسر سابق ساديست و زنى سنگدل ، سه مرد بىگناه ( كويين ، فورد و اندروز ) را به اتهام قتل و سرقت اسب ، به دار مىآويزند اما پس از مرگ بىگناهى آنان آشكار مىشود...
"گلوز دانایو" قمار بازیست که میخواهد قاتل کیک پز مورد علاقه ی خود را پیدا کند . او “لیدا همیلتون” خواننده ی کلاب شبانه را در حال خروج از کیک پزی می بیند و...
بحران اقتصادى در دههى 1930 امریکا ، بقاى خانوادهى « جود » را به خطر انداخته است. « تام » ( فاندا ) ، پسر بزرگ خانواده که به تازگى از زندان آزاد شده همه را وا مىدارد بار سفر ببندند و به کالیفرنیا کوچ کنند...
ایالت میزورى ، نیمه ى دوم قرن نوزدهم . « جسى » ( پاور ) و « فرانک » ( فاندا ) در مزرعه اى همراه با مادرشان زندگى آرامى دارند. با ورود راه آهن و خرید زمینها و مزارع توسط دست اندرکاران احداث خط آهن ، مادر خانواده ( دارول ) به دلیل مخالفت با فروش مزرعه به قتل مىرسد و « جسى » و « فرانک » پس از گرفتن انتقام خون مادرشان ، به چپاول قطارها روى مىآورند و خیلى زود با افراد دیگرى دستهاى یاغى را تشکیل مىدهند.
« ریچارد بارى » ( ویلن ) ، تولید کننده ى ثروتمند صابون که همسرش را از دست داده ، دختر کوچولوى خود به نام « باربارا » ( تمپل ) را روانه ى مدرسه میکند تا در کنار بقیه ى بچه ها بزرگ شود. اما سر راه مدرسه بر اثر حادثه اى فرصتى به وجود می آید تا « باربارا » ، زندگى مستقلى را در پیش بگیرد.