«اسکار دیگز» ( جیمز فرانکو ) که یک شعبده باز سیرک است تصمیم میگیرد به کانزاس سفر کند که در بین راه بالن او دچار حادثه شده و در سرزمینی زیبا و ناشناخته سقوط می کند. او در آنجا با سه جادوگر زن ( میشل ویلیامز، ریچل ویسز، میلا کونیز ) مواجه می شود، و فرصتی می یابد تا خود را به جادوگری بزرگ تبدیل کند...
«کال» (استیو کارل) مرد میانسالی است که همه چیز زندگی اش در مسیر درست و خوبی است. خانواده ای خوب، شغلی مناسب و محیطی دوستانه. اما زمانی که او با همسرش دچار مشکل میشود و «امیلی» به فکر طلاق گرفتن می افتد و کال را برای مدتی ترک می کند، همه چیز خراب می شود. در همین بین کال با مردی به نام «جیکاب پالمر» آشنا می شود که به او توصیه می کند تا برای مدتی هم که شده به صورت مجردی خوش بگذراند تا بعدا دوباره همسرش را راضی به زندگی کند…
رامونا و بیزس نام دو خواهر خانواده “ کواِمبی ” است. رامونا (جویی کینگ) دختر کوچکتر خانواده است و از اینکه به او کم توجهی می شود ناراحت است ولی سعی دارد تا خودی نشان دهد ، او که بچه ای باهوش و ماجراجو است تلاش می کند تا با همکاری خواهرش ، “ بیزس ” (سلنا گومز) از از دست دادن خانه شان جلوگیری کند زیرا پدر خانواده شغل اش را از دست داده و در صورت عدم پرداخت اقساط خانه به بانک خانه اشان به تصرف بانک می افتد و مادرشان نیز مجبور است با وجود این شرایط سخت کار کند و . .
سید که سرپرستی سه تخم دایناسور را بر عهده گرفته، تصادفا از دنیای گمشده زیرزمینی دایناسور ها سر در می آورد و گرفتار مادر واقعی تخمها میشود. از این رو دوستانش تصمیم میگرند او را نجات دهند.
آنجلا ویدال یک گزارش گر تلویزیونی است که بهمراه فیلمبردارش برای پوشش خبری از فعالیت های یک ایستگاه آتش نشانی در لس آنجلس اعزام می شود . پس از اینکه با ایستگاه تماس گرفته می شود ، آنجلا بهمراه گروه آتش نشانی عازم یک آپارتمان کوچک می شود . زمانیکه آنها به مقصد می رسند...
یک واعظ (سوربو) پس از کشته شدن گروهی از پناهندگانی که در کلیسایش به دنبال سرپناهی هستند، توسط گروهی از قانون شکنان بی رحم به قتل می رسند، تبدیل به یک شکارچی فضل می شود...
دختر جوونی به اسم جسی هست که بعد از اینکه توسط دوست پسرش بهش خیانت میشه میره تو اینترنت می گرده و می خواد به خونه پیدا کنه و اول خیال می کنه قراره با سه تا دختر زندگی کنه اما می بینه که سه نفر پسرن …
داستان در مورد "بری آلن" است، کسی که بعد از انفجار در آزمایشگاه S.T.A.R و قرار گرفتن در معرض ذرات شتاب دهنده به کما میرود. چند ماه بعد از کما بیرون میآید و متوجه سرعت و قدرتی عجیب درون خود میشود که این امکان را به او میدهد تا در سنترال سیتی مثل یک فرشتهی نگهبان که قابل رویت نمیباشد، حرکت کند. در حال حاضر تنها دوستان بری می دانند که او تبدیل به سریعترین مرد زنده جهان شده است. اما او بزودی متوجه میشود که تنها کسی نیست که در هنگام انفجار، قدرت فرا انسانی به دست آورده و افراد دیگری هم هستند که این قدرت را به دست آورده اما در راه درستی از آن استفاده نمیکنند. بنابراین "بری آلن" با آزمایشگاه استار همکاری میکند و مامور میشود تا از مظلومان شهر در برابر حوادث دفاع کند...